سریعالسیر. سخت دونده. تیزتک: نشست از بر بارۀ تندتاز همی رفت و با او بسی رزمساز. فردوسی. همانگه پدید آمد از دشت باز سپهبد برانگیخت آن تندتاز. فردوسی. ، خشمناک و غضبناک و پر از خشم. (ناظم الاطباء). رجوع به تند شود
سریعالسیر. سخت دونده. تیزتک: نشست از بر بارۀ تندتاز همی رفت و با او بسی رزمساز. فردوسی. همانگه پدید آمد از دشت باز سپهبد برانگیخت آن تندتاز. فردوسی. ، خشمناک و غضبناک و پر از خشم. (ناظم الاطباء). رجوع به تند شود
تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب. سریع و پرحدت: که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای. ابراهیم ادهم (ازآنندراج) (بهار عجم). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب. سریع و پرحدت: که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای. ابراهیم ادهم (ازآنندراج) (بهار عجم). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود