جدول جو
جدول جو

معنی تندفهم - جستجوی لغت در جدول جو

تندفهم(تُ فَ)
آنکه سخن را زود دریابد. (آنندراج) (بهار عجم). زیرک و بافراست و باهوش و حاضرکلام. (ناظم الاطباء) :
ایاز تندفهم تیزبینش
نگار کارگاه آفرینش.
زلالی (از آنندراج).
رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندفهم
تصویر کندفهم
آنکه مطلبی را دیر درمی یابد، کم هوش، کودن
فرهنگ فارسی عمید
(کُ فَ)
کندذهن. (آنندراج). کودن و بیهوش. (ناظم الاطباء). کندفهمنده. آنکه دیر مطالب را فهم کند. کندذهن. دیرفهم. (فرهنگ فارسی معین). بلید. کودن. بطی ءالانتقال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هر کجا تیزفهم و فرزانیست
بندۀ کندفهم نادانیست.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(کُ فَ)
بلادت. کودنی. کندی. غباوت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبش. (منتهی الارب). کودنی و بیهوشی و بی شعوری. (ناظم الاطباء). کندذهنی. دیرفهمی. (فرهنگ فارسی معین) : و کسلانی و بی نشاطی و فرامشتکاری و کندفهمی تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ / تِ)
تیزفهم. (آنندراج). سریعالانتقال و آنکه به سرعت چیزی را درک نماید. (ناظم الاطباء). تیزهوش. تندفهم. زودیاب. سریعالانتقال. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تیزطبع. (آنندراج). تیزعقل. آنکه بزودی چیزی را دریافت کند. (ناظم الاطباء). تیزدریافت. لقن. زودیاب. زیرک. سریعالانتقال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
هرکجا تیزفهم دانائیست
بندۀ کندفهم نادانیست.
مسعودسعد.
بخاطری که جز او دوربین و روشن نیست
بدان دلی که جز او تیزفهم حاذق نیست.
سوزنی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ فَ)
کسی که قوه مدرکۀ وی سست و ضعیف باشد. (ناظم الاطباء) :
به صد جانش خریدم کی روا باشد که بفروشم
به تحسین تنک فهمان و احسان لئیمانش.
عرفی.
، تنک حوصله. (آنندراج). رجوع به تنک ظرف و تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنوفه
تصویر تنوفه
بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندسه
تصویر تندسه
صورت تصویر تمثال، مجسمه، پیکر جثه، کالبد قالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندفهمی
تصویر کندفهمی
کند ذهنی دیر فهمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند فهم
تصویر کند فهم
کودن و بیهوش، دیرفهم، بلید
فرهنگ لغت هوشیار
احمق، دیرفهم، کم فهم، کندذهن، گول
متضاد: تندفهم، زودفهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زیرک، سریع الانتقال، ذکی، هوشمند
متضاد: دیرفهم، بیق، دیریاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
من السّهل أنّ نفهم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
Quickminded, Quickwitted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
vif d'esprit, spirituel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
спритний , дотепний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
mwenye akili haraka, mcheshi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
сообразительный , остроумный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
تیزفہم , ذہین
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
তাড়াতাড়ি চিন্তা করা , চটপটে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
คิดเร็ว , มีไหวพริบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
hızlı düşünen, hazır cevap
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
szybkomyślący, dowcipny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
頭の良い , 機転が利く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
מבריק , פיקח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
빠른 사고 , 재치 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
cepat berpikir, cerdas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
schlagfertig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
snel van geest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
de mente rápida, ingenioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
di mente rapida, spiritoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
de mente rápida, espirituoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
机智的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودفهم
تصویر زودفهم
तेज़ बुद्धि , चतुर
دیکشنری فارسی به هندی