برهانیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) (از دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). رستن و رهانیدن (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر بالا افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). بر بالای زمین افکندن و بدین معنی است. قوله تعالی: فالیوم ننجیک ببدنک (آنندراج) ، انباشتن زمین را و بلند کردن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: نجی فلان ارضه، اذا کسبها و رفعها و مخاقه الغرق. (ناظم الاطباء)
برهانیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) (از دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). رستن و رهانیدن (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر بالا افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). بر بالای زمین افکندن و بدین معنی است. قوله تعالی: فالیوم ننجیک ببدنک (آنندراج) ، انباشتن زمین را و بلند کردن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: نجی فلان ارضه، اذا کسبها و رفعها و مخاقه الغرق. (ناظم الاطباء)
به بارها دادن مال و آنچه بدین ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پاره پاره گذاردن وام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره پاره گذاردن وام و دیه را. (از اقرب الموارد) ، به نجوم حکم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وقت و ستاره شناسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشتن و ترصد ستارگان و محاسبۀ مواقیت و سیر آنها و اطلاع یافتن بر احوال عالم بدین وسیله. (از اقرب الموارد). ستاره شناسی و مطابق علم نجوم و ساعات سعد و نحس شناختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : شغل او شاعری است یا تنجیم هوسش فلسفه است یا اکسیر. خاقانی. و اسرار علم تنجیم و معرفت درج و دقایق تقویم و طرف علم طب و نتف خواص ادویه و غیر آن تعلیم کنم. (سندبادنامه ص 62). رجوع به ستاره شناسی شود
به بارها دادن مال و آنچه بدین ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پاره پاره گذاردن وام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره پاره گذاردن وام و دیه را. (از اقرب الموارد) ، به نجوم حکم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وقت و ستاره شناسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشتن و ترصد ستارگان و محاسبۀ مواقیت و سیر آنها و اطلاع یافتن بر احوال عالم بدین وسیله. (از اقرب الموارد). ستاره شناسی و مطابق علم نجوم و ساعات سعد و نحس شناختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : شغل او شاعری است یا تنجیم هوسش فلسفه است یا اکسیر. خاقانی. و اسرار علم تنجیم و معرفت درج و دقایق تقویم و طرف علم طب و نتف خواص ادویه و غیر آن تعلیم کنم. (سندبادنامه ص 62). رجوع به ستاره شناسی شود
حاضر آمدن و تعجیل. (از اقرب الموارد). تعجیل. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح فقهی). در شرع وقوع صیغۀ طلاق باشد در حال. چنین است در جامع الرموز در شرط صحت طلاق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). در شرایط صحت طلاق یکی آن است که طلاق نباید مقید به شرط و مؤجل به زمانی باشد و بعبارت دیگر طلاق باید منجز باشد. رجوع به کتب فقه شود
حاضر آمدن و تعجیل. (از اقرب الموارد). تعجیل. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح فقهی). در شرع وقوع صیغۀ طلاق باشد در حال. چنین است در جامع الرموز در شرط صحت طلاق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). در شرایط صحت طلاق یکی آن است که طلاق نباید مقید به شرط و مؤجل به زمانی باشد و بعبارت دیگر طلاق باید منجز باشد. رجوع به کتب فقه شود
محکم گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). محکم رای گردانیدن. (زوزنی). آزمودن و استوار خرد گردانیدن و عبارت الاساس:نجذته التجارب احکمته. و مثله قوله: و نجذنی مداورهالشئون. (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجید شود
محکم گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). محکم رای گردانیدن. (زوزنی). آزمودن و استوار خرد گردانیدن و عبارت الاساس:نجذته التجارب احکمته. و مثله قوله: و نجذنی مداورهالشئون. (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجید شود
دلیر کردن کسی را. (زوزنی). دلیر کردن و دل دادن کسی را. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیر کردن و قوت قلب دادن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به شجاعت صفت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دلیر گردانیدن و پیش فرستادن کسی را بر کاری. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : شجّعه علی الامر، جرأه و اقدمه . (المنجد)
دلیر کردن کسی را. (زوزنی). دلیر کردن و دل دادن کسی را. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیر کردن و قوت قلب دادن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به شجاعت صفت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دلیر گردانیدن و پیش فرستادن کسی را بر کاری. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : شجّعه ُ علی الامر، جرأه ُ و اَقدمه ُ. (المنجد)
باز گرداندن، درگلو غلتاندن آواز، باز خواهی باز خواستن داده انا الله و انا الیه راجعون را گفتن، بازگشت دادن -1 بر گردانیدن، آواز را در گلو گردانیدنتحریر دادن، بر گشت باز گرد، ترجیع بند، جمع ترجیعات
باز گرداندن، درگلو غلتاندن آواز، باز خواهی باز خواستن داده انا الله و انا الیه راجعون را گفتن، بازگشت دادن -1 بر گردانیدن، آواز را در گلو گردانیدنتحریر دادن، بر گشت باز گرد، ترجیع بند، جمع ترجیعات