- تنجیز
- حاضر آمدن و تعجیل
معنی تنجیز - جستجوی لغت در جدول جو
- تنجیز
- روا کردن، برآوردن حاجت
- تنجیز ((تَ))
- روا کردن، رو گردانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاجز کردن
ستاره شناسی، اختر ماری اختر بینی رصد کردن ستارگان، ستاره شماری اختر شماری. یا اهل تنجیم. منجمان اختر شماران. یا علم تنجیم. علم نجوم
کار سازی پند
پلیدایی پلید گرداندن ناپاک کردن پلید گردانیدن، پلید خواندن ناپاک شمردن،جمع تنجیسات
پشتی ساختن، نهالین (لحاف) ساختن، خانه آرایی
کم کردن، تقلیل
ستاره شناسی، شناختن ستارگان، اخترشناسی، علم هیئت
روایی یافت روا گردانیدن روا کردن، روایی، جمع تنجزات
روایی خواستن، روایی کردن حاجت را خواستن، خواستار وفای به وعده شدن
انجام یافته درد بی درمان، ریمناک پلید
جمع تنجیز