جدول جو
جدول جو

معنی تنبیده - جستجوی لغت در جدول جو

تنبیده
بنایی که سقف و دیوارهای آن بر روی هم فروریخته
تصویری از تنبیده
تصویر تنبیده
فرهنگ فارسی عمید
تنبیده
جنبیده لرزیده، بنایی که سقف و دیوار های آن فرو ریخته
تصویری از تنبیده
تصویر تنبیده
فرهنگ لغت هوشیار
تنبیده
جنبیده، لرزیده، بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخته
تصویری از تنبیده
تصویر تنبیده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنبنده
تصویر تنبنده
لرزنده، جنبنده، بنایی که در حال فروریختن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنیده
تصویر تنیده
بافته شده، تفته، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبیه
تصویر تنبیه
هوشیار ساختن، آگاه کردن کسی بر امری، مجازاتی به منظور اصلاح و تربیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنبیده
تصویر جنبیده
تکان خورده، حرکت کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبیدن
تصویر تنبیدن
لرزیدن، تپیدن، فروریختن بنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنجیده
تصویر تنجیده
به خودپیچیده، درهم کشیده، فشرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابیده
تصویر تابیده
پیچیده، تاب داده شده
در حال گداخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنبیده
تصویر سنبیده
سوراخ شده
فرهنگ فارسی عمید
(گُمْ دَ / دِ)
بدررفته. (مؤید الفض-لاء)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ دَ / دِ)
سفته. سوراخ شده
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ دَ)
بمعنی لرزیدن و طپیدن و حرکت کردن باشد. (برهان). لرزیدن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (فرهنگ رشیدی). لرزیدن و طپیدن و بی آرام شدن. (ناظم الاطباء) ، بمعنی کمین کردن هم هست. (برهان). کمین کردن و دام نهادن. (ناظم الاطباء) ، پیچیدن و رشتن. (ناظم الاطباء)
در تداول، افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خراب شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
بمعنی ترنجیده است که درهم کشیده شده و فشارده گردیده و پیچیده باشد. (برهان). درهم کشیده بود و آن را ترنجیده نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا). درهم کشیده و درهم فشرده وپیچیده و دلتنگ و محزون. (ناظم الاطباء). تنجیدن مصدر آن است. (انجمن آرا). رجوع به تنج و تنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پیچیده. (آنندراج). تافته، درخشیده. تابان شده. نوری تابیده، کژشده. مورب شده: چشم او کمی تابیده است، گرم و سوزان شده: تنور تابیده است. گلخن تابیده است. رجوع بتافتن، تافته، تاب و تابیده شود
لغت نامه دهخدا
(خَمْ دَ /دِ)
نامدار. مشهور. معروف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنبیده
تصویر گنبیده
جنبیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبیه
تصویر تنبیه
آگاه و هوشیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبیده
تصویر سنبیده
سوراخ شده سفته، کاویده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیده
تصویر تابیده
درخشیده، نوری تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبنده
تصویر تنبنده
جنبنده لرزنده، بنایی که در حال فرو ریختن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبیدن
تصویر تنبیدن
لرزیدن، فرو ریختن بنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجیده
تصویر تنجیده
بخود پیچیده در هم فشرده ترنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنبیده
تصویر جنبیده
(جنبیدن) حرکت کرده تکان خوردن، لرزیده، مضطرب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیده
تصویر تنیده
بافته منسوج، پرده عکنبوت تار عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیده
تصویر تنیده
((تَ دِ))
بافته، منسوج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبیه
تصویر تنبیه
((تَ))
آگاه کردن، مجازات کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبنده
تصویر تنبنده
((تَ بَ دِ))
جنبنده، لرزنده، بنایی که در حال فرو ریختن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبیدن
تصویر تنبیدن
((تَ دَ))
جنبیدن، فرو ریختن ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنجیده
تصویر تنجیده
((تَ دِ))
به خود پیچیده، در هم فشرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبیه
تصویر تنبیه
گوشمالی
فرهنگ واژه فارسی سره
مفتول، تافته، تفته، سرخ شده، گداخته، تاب داده، پیچیده، تاب برداشته، کج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تنبیه
تصویر تنبیه
Castigation, Chastisement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنبیه
تصویر تنبیه
наказание , наказание
دیکشنری فارسی به روسی