آهسته تیز دادن: نبق بالضرط تنبیقاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باد آهسته کردن از دبر. (آنندراج) ، نوشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسق و مرتب نوشتن کتاب را، فاسد شدن نخل و ریزه ماندن میوۀ آن چون کنار، به شرکت غرس کردن یک قسمت از وادی را. (از اقرب الموارد)
آهسته تیز دادن: نبق بالضرط تنبیقاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باد آهسته کردن از دبر. (آنندراج) ، نوشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسق و مرتب نوشتن کتاب را، فاسد شدن نخل و ریزه ماندن میوۀ آن چون کنار، به شرکت غرس کردن یک قسمت از وادی را. (از اقرب الموارد)
بمعنی تنبک است و آن دهلی باشد دم دار که مسخرگان و بازیگران در زیر بغل گیرندو نوازند. (برهان) (آنندراج). تنبک. (ناظم الاطباء). رجوع به تنبک شود، جناغ زین اسب را نیز گویند و با بای فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به تنبوک و تنپوک شود
بمعنی تنبک است و آن دهلی باشد دم دار که مسخرگان و بازیگران در زیر بغل گیرندو نوازند. (برهان) (آنندراج). تنبک. (ناظم الاطباء). رجوع به تنبک شود، جناغ زین اسب را نیز گویند و با بای فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به تنبوک و تنپوک شود
بیاگاهانیدن و بیدار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). بیدار گردانیدن و واقف کردن برچیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار نمودن و آگاهانیدن. (آنندراج). آگاه و هوشیار کردن. (غیاث اللغات). بیداری از خواب آگاهی پس از غفلت و آگاه گردانگی. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم معانی آنچه از مجملی به اندک تأمل فهمیده شود. (تعریفات). و گفته اند تنبیه حکمی است که اثبات آن محتاج بدلیل نباشد بلکه تنها ملاحظۀ اطراف حکم یا تمثیل مزیل خفا آن را اثبات کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به همین کتاب شود، دلالت کردن بر چیزی که از آن غافل باشد. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از تعریفات جرجانی). پند و نصیحت. (ناظم الاطباء) : این دو قصیده با چندین تنبیه و پند نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 391). آفرینش همه تنبیه خداوند دل است دل ندارد که ندارد بخداوند اقرار. سعدی. - تنبیه عقلا و تجربۀ عقلا، کنایه از، دنیا که سرای تجربۀ بخردان است. (انجمن آرا). - حروف تنبیه، اصوات تنبیه، الفاظی است که برای آگاه ساختن و بیدار گردانیدن مخاطب بکار برند مانند: هان. هین. الا و جز اینها. ، ملامت و سرزنش و سیاست و عقوبت. (ناظم الاطباء). و مجازاً در عرف بمعنی زدن و قید کردن کوتاه اندیشان. (غیاث اللغات) ، بنام خواندن کسی را. یقال: نبه باسمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نام آور گردانیدن از گمنامی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بیاگاهانیدن و بیدار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). بیدار گردانیدن و واقف کردن برچیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار نمودن و آگاهانیدن. (آنندراج). آگاه و هوشیار کردن. (غیاث اللغات). بیداری از خواب آگاهی پس از غفلت و آگاه گردانگی. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم معانی آنچه از مجملی به اندک تأمل فهمیده شود. (تعریفات). و گفته اند تنبیه حکمی است که اثبات آن محتاج بدلیل نباشد بلکه تنها ملاحظۀ اطراف حکم یا تمثیل مزیل خفا آن را اثبات کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به همین کتاب شود، دلالت کردن بر چیزی که از آن غافل باشد. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از تعریفات جرجانی). پند و نصیحت. (ناظم الاطباء) : این دو قصیده با چندین تنبیه و پند نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 391). آفرینش همه تنبیه خداوند دل است دل ندارد که ندارد بخداوند اقرار. سعدی. - تنبیه عقلا و تجربۀ عقلا، کنایه از، دنیا که سرای تجربۀ بخردان است. (انجمن آرا). - حروف تنبیه، اصوات تنبیه، الفاظی است که برای آگاه ساختن و بیدار گردانیدن مخاطب بکار برند مانند: هان. هین. الا و جز اینها. ، ملامت و سرزنش و سیاست و عقوبت. (ناظم الاطباء). و مجازاً در عرف بمعنی زدن و قید کردن کوتاه اندیشان. (غیاث اللغات) ، بنام خواندن کسی را. یقال: نبه باسمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نام آور گردانیدن از گمنامی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سخن گفتن. در نفی استعمال کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قال الراجز: ان کنت غیر صائدی فنبس. (اقرب الموارد). یقال:مانبس بکلمه. (ناظم الاطباء)
سخن گفتن. در نفی استعمال کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قال الراجز: ان کنت غیر صائدی فنبس. (اقرب الموارد). یقال:مانبس بکلمه. (ناظم الاطباء)