جدول جو
جدول جو

معنی تناهز - جستجوی لغت در جدول جو

تناهز(تَ خَ عُ)
شتابی کردن دو کس بر یکدیگر امارت شهری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: هما یتناهزان اماره بلد کذا، ای یتبادران الی طلبها و تناولها. (اقرب الموارد) ، همدیگر فرصت یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: تناهزوا الفرص، ای ابتدروا لاغتنامها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناز
تصویر تناز
(دخترانه)
نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
به نهایت رسیدن، پایان یافتن، بازایستادن و بس کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ خَیْ یُ)
بغایت برسیدن. (زوزنی). بپایان رسیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). یقال: تناهی البعیر سمناً. (اقرب الموارد) ، به نهایت چیزی رسیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). به پایان چیزی رسیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، باز ایستادن از کار و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باز ایستادن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، یکدیگر را بازداشتن. یقال: تناهوا عن المنکر، ای نهی بعضهم بعضاً. (منتهی الارب) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن از چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، ایستادن آب در حوض و آرمیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عجاج گوید: حتی تناهی فی صهاریج الصفا. (اقرب الموارد) ، رسیدن خبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پذیرا شدن. (آنندراج). پذیره شدن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
نزدیک رسیدۀ به مردی. مراهق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مناهزه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَیْ یُ)
زمین بسیار گرفتن شتران زیر سپل خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَیْ یُ)
هرکسی چیزی از نفقه بیرون آوردن برابر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَیْ یُ)
بسوی یکدیگر درواشدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بسوی یکدیگر حمله بردن. (ناظم الاطباء) ، آهنگ کردن دو خصم در حرب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنهیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تنهیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَلْ لُ)
کشش کردن و همدیگر پیکار نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاتل و تبارز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
شتابی کننده بر یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب). دو نفر همکاری که شتابی میکنند در پیش گرفتن بریکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
باهم برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تواثب بعضی بر بعضی. (اقرب الموارد). رجوع به تواثب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَفْ فُ)
یکدیگر را به لقب بد خواندن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یکدیگر را به لقب خواندن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). لقب نهادن همدیگر را، یکدیگر را عیب کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نزدیک شونده. (آنندراج). آنکه نزدیک می آید و نزدیک می کشد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از نهز است. رجوع به نهز شود، پسربچه ای که وقت از شیر بازگرفتنش نزدیک شده باشد. چون کودک به فطام نزدیک شود گویند:نهز للفطام. پسر را ناهز و دختر را ناهزه گویند، ناهز قوم، بزرگ و سرپرست قوم که قیام کندبر امور ایشان. ناهزالقوم، کبیرهم و القیم بامورهم و اصله الذی ینهز الدلو من البئر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنابز
تصویر تنابز
آک نهادن بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناجز
تصویر تناجز
در گیری پیکار کشت و کشتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
بغایت رسیدن، بپایان رسیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهز
تصویر ناهز
نزدیک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
((تَ))
به پایان رسیدن، به نهایت رسیدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی معین