جدول جو
جدول جو

معنی تناصر - جستجوی لغت در جدول جو

تناصر
یکدیگر را یاری دادن، به هم یاری کردن
تصویری از تناصر
تصویر تناصر
فرهنگ فارسی عمید
تناصر(تَ)
یکدیگر را یاری دادن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، راست گردانیدن بعض خبر مر بعض را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تناصر
یکدیگر را یاری دادن
تصویری از تناصر
تصویر تناصر
فرهنگ لغت هوشیار
تناصر((تَ صُ))
همدیگر را یاری کردن
تصویری از تناصر
تصویر تناصر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناظر
تصویر تناظر
به یکدیگر نظر کردن، به هم نگریستن، با هم در امری گفتگو و جدال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناور
تصویر تناور
تنومند، فربه، قوی جثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناصف
تصویر تناصف
نسبت به یکدیگر انصاف داشتن، تمام حق خود را گرفتن، با هم نصف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافر
تصویر تنافر
گریختن و دور شدن از یکدیگر، از یکدیگر بیزاری جستن، ناسازگاری، در علوم ادبی ثقیل و دشوار بودن تلفظ چند کلمۀ پشت سر هم که از عیوب فصاحت است، مثل قرب قبر حرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناصر
تصویر عناصر
عنصرها، اجسام بسیط، کنایه از افراد، آدم ها، عامل ها، کنایه از اصل ها، گوهرها، جمع واژۀ عنصر
عناصر اربعه: عناصر چهارگانه، آب، خاک، باد، آتش، آخشیجان، چهار آخشیج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
خود را نادان نمایاندن، اظهار نادانی کردن، تجاهل، ناشناختن، با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناصی
تصویر تناصی
در جنگ و زد و خورد پیشانی یا موی پیشانی یکدیگر را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناثر
تصویر تناثر
پراکنده گشتن، بیمار شدن و مردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِظْ)
دیدن بعض ایشان مر بعض را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ صِ)
جمع واژۀ بنصر که بمعنی انگشت میانه و انگشت کوچک باشد. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ صِ)
جمع واژۀ خنصر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خنصر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تناصح
تصویر تناصح
یکدیگر را نصیحت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناور
تصویر تناور
قوی جثه تنومند و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناصر
تصویر خناصر
جمع خنصر، کالوج ها انگشتان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناذر
تصویر تناذر
ترسانیدن یکدیگر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناصر
تصویر عناصر
جمع عنصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاصر
تصویر تقاصر
کوتاهی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
نا شناختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافر
تصویر تنافر
بیگدیگر فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناغر
تصویر تناغر
ناشناختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناظر
تصویر تناظر
بهم نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناصف
تصویر تناصف
یکدیگر را انصاف دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناثر
تصویر تناثر
پراکنده گشتن، تساقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
((تَ کُ))
خود را به نادانی زدن، دشمنی ورزیدن دو قوم با یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافر
تصویر تنافر
((تَ فُ))
دوری جستن، از یکدیگر بیزاری جستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناظر
تصویر تناظر
((تَ ظُ))
به یکدیگر نگریستن، با هم بحث و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناصی
تصویر تناصی
((تَ))
موی پیشانی همدیگر را گرفتن در جنگ و درگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناصف
تصویر تناصف
((تَ صُ))
با هم انصاف داشتن، با هم نصف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناصح
تصویر تناصح
((تَ صُ))
یکدیگر را اندرز دادن، به هم پند گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناصر
تصویر عناصر
((عَ ص))
جمع عنصر
عناصر اربعه: چهار عنصر قدما، آب، باد، خاک و آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناور
تصویر تناور
((تَ وَ))
تنومند، فربه، قوی جثه
فرهنگ فارسی معین