آنچه بدان نیک از بد شناسند: حاجت مندی مردم بدین آلت های علمی و علمهای تمییزی از بهر غذاء خویش ما را گواست برآنک اندر وی جوهری علم پذیر است. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 207)
آنچه بدان نیک از بد شناسند: حاجت مندی مردم بدین آلت های علمی و علمهای تمییزی از بهر غذاء خویش ما را گواست برآنک اندر وی جوهری علم پذیر است. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 207)
جدا کردن، فرق گذاشتن، امتیاز دادن، جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر، قوۀ نفسیه که انسان به وسیلۀ آن معانی را استنباط می کند، از ابواب نحو، در علوم ادبی کلمه ای که رفع ابهام ماقبل کند و اگر آن را حذف کنیم جمله ناقص خواهد ماند
جدا کردن، فرق گذاشتن، امتیاز دادن، جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر، قوۀ نفسیه که انسان به وسیلۀ آن معانی را استنباط می کند، از ابواب نحو، در علوم ادبی کلمه ای که رفع ابهام ماقبل کند و اگر آن را حذف کنیم جمله ناقص خواهد ماند
از مردم تبریز، تهیه شده در تبریز، در علم زیست شناسی سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود، سفیدار، سفیددار، اسفیدار، پلت، پلخدار، سفیدپلت
از مردم تبریز، تهیه شده در تبریز، در علم زیست شناسی سِپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود، سِفیدار، سِفیددار، اِسفیدار، پَلَت، پَلَخدار، سِفیدپَلَت
جدا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به دو یای تحتانی... بمعنی جدا کردن. مأخوذ از میز بالفتح. اما فارسیان یک ’یا’ را بنا بر تخفیف حذف کنند و تمیز بر وزن عزیزمی خوانند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). رجوع به تمیز شود، بازشناختن از یکدیگر. بازدانستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازشناختن. بازدانستن. فرق گذاشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، شناخت و شناسایی. قوه ای نفسانی که شخص بتوسط آن معانی را استنباط کند. (فرهنگ فارسی معین) : جسد مردمی ای خواجه درخت عجب است که بر او فکرت و تمییز ترا برگ و بر است. ناصرخسرو. ای ناصر دین سید اولاد پیمبر ای عالم جاه وشرف و دانش و تمییز. سوزنی. گفت پیغمبر به تمییز کسان مرء مخفی لدی طی اللسان. مولوی. در کف اوخار و سایه اش نیز نیست لیکتان ازحرص آن تمییز نیست. مولوی. از قدر خواستم که فلک خوانمش قضا گفت ای بری ز شیوۀ تمییز مدح و ذم. عرفی (از آنندراج). رجوع به تمیز شود. (اصطلاح نحوی) اسم نکرۀ جامدی است که ابهام مستقر در ماقبل خود را برطرف سازد مانند: ’عندی رطل زیتاً’و ’اشتهرت التاجر امانه’ رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی و کتب نحوی شود
جدا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به دو یای تحتانی... بمعنی جدا کردن. مأخوذ از میز بالفتح. اما فارسیان یک ’یا’ را بنا بر تخفیف حذف کنند و تمیز بر وزن عزیزمی خوانند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). رجوع به تمیز شود، بازشناختن از یکدیگر. بازدانستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازشناختن. بازدانستن. فرق گذاشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، شناخت و شناسایی. قوه ای نفسانی که شخص بتوسط آن معانی را استنباط کند. (فرهنگ فارسی معین) : جسد مردمی ای خواجه درخت عجب است که بر او فکرت و تمییز ترا برگ و بر است. ناصرخسرو. ای ناصر دین سید اولاد پیمبر ای عالم جاه وشرف و دانش و تمییز. سوزنی. گفت پیغمبر به تمییز کسان مرء مخفی لدی طی اللسان. مولوی. در کف اوخار و سایه اش نیز نیست لیکتان ازحرص آن تمییز نیست. مولوی. از قدر خواستم که فلک خوانمش قضا گفت ای بری ز شیوۀ تمییز مدح و ذم. عرفی (از آنندراج). رجوع به تمیز شود. (اصطلاح نحوی) اسم نکرۀ جامدی است که ابهام مستقر در ماقبل خود را برطرف سازد مانند: ’عندی رطل زیتاً’و ’اشتهرت التاجر امانه’ رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی و کتب نحوی شود
باز شناختن باز شناسی، جدا کردن، جدا جدا دیدن جدا جدا رسیدن، باز شناختن باز دانستن فرق گذاشتن، جدا کردن، شناخت شناسایی، قوه ای نفسانی که شخص بتوسط آن معانی را استنباط کند، (نحو) کلمه ایست که رفع ابهام ما قبل کند (در عربی تمییز منصوب است)،جمع تمییزات
باز شناختن باز شناسی، جدا کردن، جدا جدا دیدن جدا جدا رسیدن، باز شناختن باز دانستن فرق گذاشتن، جدا کردن، شناخت شناسایی، قوه ای نفسانی که شخص بتوسط آن معانی را استنباط کند، (نحو) کلمه ایست که رفع ابهام ما قبل کند (در عربی تمییز منصوب است)،جمع تمییزات
منسوب به تبریز از مردم تبریز اهل تبریز، درختی از تیره بیدکه تنه آن مستقیم رشد میکند و کم شاخه است ازین جهت تنه این درخت مصارف مختلف دارد و بعنوان تیر چوبی برای پوشش بامها مورد استفاده است
منسوب به تبریز از مردم تبریز اهل تبریز، درختی از تیره بیدکه تنه آن مستقیم رشد میکند و کم شاخه است ازین جهت تنه این درخت مصارف مختلف دارد و بعنوان تیر چوبی برای پوشش بامها مورد استفاده است