جدول جو
جدول جو

معنی تمیم - جستجوی لغت در جدول جو

تمیم(دخترانه و پسرانه)
مهره چشم زخم، دارای خلقت تمام
تصویری از تمیم
تصویر تمیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تمیم(تَ)
ابن ایاس بن البکیراللیثی در فتح مصر بسال 20 هجری قمری شهید شد و لازمۀ آن این است که تولد او در عهد حضرت رسول باشد. (از اخبار مصر و القاهره ص 82)
ابن بلکین پنجمین و آخرین امرای بنی زیری در غرناطه، در سال 483 هجری قمری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ابن الحمام الانصاری، در غزوۀ بدر شهید گردید. و درباره وی و دیگر شهیدان بدر آیۀ شریفۀ: ’ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات’ نازل گردید. رجوع به الاصابه ج 1 ص 197 و قاموس الاعلام ترکی شود
ابن عمرالتمیمی. در دوران خلافت مهدی و بسال 153 هجری قمری حکومت سیستان یافت. رجوع به تاریخ سیستان صص 147-128 شود
ابن سعید. وی در سال 167 هجری قمری بدست هادی به حکومت سیستان رسید. رجوع به تاریخ سیستان صص 150-151 شود
لغت نامه دهخدا
تمیم(تَ)
جمع واژۀ تمیمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تمیمه شود
لغت نامه دهخدا
تمیم(تَ)
تمام خلقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درست خلقت. (آنندراج) ، سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدید. (اقرب الموارد). صلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تمیم
متردد بودن میان دو چیز
تصویری از تمیم
تصویر تمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تمیم((تَ))
تمام و کامل، استوار، سخت
تصویری از تمیم
تصویر تمیم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مهره یا طلسمی که برای دفع بلا و چشم زخم به گردن اطفال آویزان کنند، تعویذ، حرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
تمام کردن، به پایان رسانیدن، کامل کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تتمه. تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). تمام کردن چیزی را و استمرار نمودن بر وی. تمّه و علیه تتمیاً و تتمّه، دادن قوم را حصۀ تیر قمار خود، هلاک کردن چیزی را، تمیمه (تعویذ) کردن در گلوی کودک، خسته را کشتن. یقال: تمم علی الجریح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شکافته شدن بی آنکه جدا گردد. یا شکافته از هم جدا گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، گردیدن کسی تمیمی الهواء او لرأی او لمحله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح علم بدیع) نوعی از اطناب است و آن آوردن زیادتی است در کلام بخاطر نکته ای چنانکه موهم خلاف مقصود نباشد مانند: و یطعمون الطعام علی حبه، ای یطمعونه مع حبه و الاحتیاج الیه. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ)
تعویذ ومهرۀ پیسه که در رشته کرده در گردن اندازند برای دفع چشم بد. ج، تمیم، تمائم. و فی الحدیث: من علق تمیمه فلا اتم اﷲ له و اما المعاذات اذا کتب فیها القرآن و اسمأاﷲتعالی فلابأس بها. (منتهی الارب). به معنی تعویذ و مهرۀ سیاه و سفید که در گردن طفلان اندازند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). تمیمه:
تا وصف او تمیمۀ من شد به جنب من
تمتام ناتمام سخن بود بو تمام.
خاقانی.
زهی تمیمۀ حسان ثابت واعشی
خهی یتیمۀ سحبان وائل و عتاب.
خاقانی.
پیش چنین تحفه کو تمیمۀ عقل است
واحزن، از جان بو تمام برآمد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکی از دهستانهای نه گانه بخش کنگان شهرستان بوشهر است. این دهستان از یازده آبادی تشکیل شده است و در حدود1600 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از چاه مبارک، بستانلو، بندر نای بند. شوسۀ ساحلی بوشهر به بندر لنگه از میان این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران جلد 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
محمد بن احمد بن سعید مکنی به ابوعبدالله از مشاهیر اطبای اسلام است. در گیاه شناسی و ادویۀ مفرد و ترکیب ادویه، فرید عصر خویش بود. تریاق فاروق و دیگر تریاقها را اصلاح و اکمال و ترکیب کرد. در اوائل قرن چهارم از هجرت در قدس می زیست و در آن دیار به فرا گرفتن علم طب همت گماشت و در محضردرس راهب ’انباز خریابن ثوبه’ حضور یافت و به مصر رفت و در خدمت ’ابوالفرج یعقوب بن کلسه’ وزیر علوی درآمد و با علمای مغرب مؤانست داشت و در تکمیل دانش خود کوشش کرد و بنام این وزیر کتاب نوشت و در سال 370 هجری قمری که در مصر بیماری ’وبا’ شیوع یافت او در کیفیت درمان و راه پیش گیری از سرایت این بیماری کوشش فراوان کرد و کتاب ’ماده البقاء باصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء’ را بنام ابوالفرج، وزیر یاد شده بنگاشت و در بارۀ بیماری چشم کتاب مفصلی بنام ’مقاله فی ماهیه الرمد و انواعه و اسباب و علاجه’ نوشت ودیگر از جملۀ آثار او کتاب الفحص و الاخبار. منافع القرآن. امتزاج الارواح. جیب العروس و ریحان النفوس. خواص القرآن. رساله فی صنعته التریاق است و درباره ادویه و ترکیبهای آنها کتابهای فراوان دارد. ابن بیطار در کتاب خود مفردات، فراوان از او نام برده است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و اسماء المؤلفین ج 2 ص 49 و کشف الظنون ج 2 ص 1574 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 847 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخیم
تصویر تخیم
خیمه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذمیم
تصویر تذمیم
نکوهش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهیم
تصویر تهیم
کسی که باو تهمت زده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
اصلاح کردن، مرمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریم
تصویر تریم
چرکن، آکناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیم
تصویر تشمیم
بویاندن بو کردن بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیم
تصویر خمیم
ممدوح، گران روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیم
تصویر حمیم
قریب و خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیم
تصویر امیم
نیک بالا خوش اندام، کوفته بینی، شکسته سر، یاوه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمیم
تصویر جمیم
گیاه بسیار و انبوه که زمین را بپوشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمم
تصویر تیمم
قصد کردن، طهارت با خاک به جای وضو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیم
تصویر تزیم
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمیم
تصویر ذمیم
نا پسند، نکوهیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
تمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مهره یا طلسمی که برای دفع چشم زخم بگردن اطفال آویزند بازونبد چشم آویز گردن بند، جمع تمائم (تمایم) تمیمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
((تَ))
به پایان رساندن، تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمیمه
تصویر تمیمه
((تَ مِ))
طلسمی که برای دفع چشم زخم به گردن اطفال آویزند، جمع تمایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمام
تصویر تمام
آزگار، همه، پایان، هماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
پاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
آهنگ، گزیر، گزیرش، آهنگ کردن، آهنگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
به انتها رساندن، تکمیل کردن، تمام کردن، کامل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد