جدول جو
جدول جو

معنی تمیزی - جستجوی لغت در جدول جو

تمیزی
(تَ)
پاکی و پاکیزگی. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تمیزی
پاک و پاکیزگی
تصویری از تمیزی
تصویر تمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تمیزی
اسم پاکی، نظافت
متضاد: کثافت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمیز
تصویر تمیز
پاک، پاکیزه، فرق و امتیاز، هوش و فراست
تمیز بودن: پاک و پاکیزه بودن
تمیز دادن: بازشناختن، فرق گذاشتن و تشخیص دادن
تمیز کردن: پاک و پاکیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
جدا شدن، فرق و جدایی پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمییز
تصویر تمییز
جدا کردن، فرق گذاشتن، امتیاز دادن، جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر، قوۀ نفسیه که انسان به وسیلۀ آن معانی را استنباط می کند، از ابواب نحو، در علوم ادبی کلمه ای که رفع ابهام ماقبل کند و اگر آن را حذف کنیم جمله ناقص خواهد ماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممیزی
تصویر ممیزی
رسیدگی مالیاتی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تابستانی منسوب به تابستان:
از بس که ربیعی و تموزی
دادی به ددان برات روزی.
نظامی.
رجوع به تموز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَیْ یِ)
بررسی و تشخیص، بررسی محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مالیات آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، بررسی درآمد کسبه و پیشه وران برای تشخیص مالیات آنان حسب موازین قانونی. بازدید
لغت نامه دهخدا
(تَ)
محمد بن احمد بن سعید مکنی به ابوعبدالله از مشاهیر اطبای اسلام است. در گیاه شناسی و ادویۀ مفرد و ترکیب ادویه، فرید عصر خویش بود. تریاق فاروق و دیگر تریاقها را اصلاح و اکمال و ترکیب کرد. در اوائل قرن چهارم از هجرت در قدس می زیست و در آن دیار به فرا گرفتن علم طب همت گماشت و در محضردرس راهب ’انباز خریابن ثوبه’ حضور یافت و به مصر رفت و در خدمت ’ابوالفرج یعقوب بن کلسه’ وزیر علوی درآمد و با علمای مغرب مؤانست داشت و در تکمیل دانش خود کوشش کرد و بنام این وزیر کتاب نوشت و در سال 370 هجری قمری که در مصر بیماری ’وبا’ شیوع یافت او در کیفیت درمان و راه پیش گیری از سرایت این بیماری کوشش فراوان کرد و کتاب ’ماده البقاء باصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء’ را بنام ابوالفرج، وزیر یاد شده بنگاشت و در بارۀ بیماری چشم کتاب مفصلی بنام ’مقاله فی ماهیه الرمد و انواعه و اسباب و علاجه’ نوشت ودیگر از جملۀ آثار او کتاب الفحص و الاخبار. منافع القرآن. امتزاج الارواح. جیب العروس و ریحان النفوس. خواص القرآن. رساله فی صنعته التریاق است و درباره ادویه و ترکیبهای آنها کتابهای فراوان دارد. ابن بیطار در کتاب خود مفردات، فراوان از او نام برده است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و اسماء المؤلفین ج 2 ص 49 و کشف الظنون ج 2 ص 1574 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 847 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکی از دهستانهای نه گانه بخش کنگان شهرستان بوشهر است. این دهستان از یازده آبادی تشکیل شده است و در حدود1600 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از چاه مبارک، بستانلو، بندر نای بند. شوسۀ ساحلی بوشهر به بندر لنگه از میان این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران جلد 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَطْ طی)
جدا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به دو یای تحتانی... بمعنی جدا کردن. مأخوذ از میز بالفتح. اما فارسیان یک ’یا’ را بنا بر تخفیف حذف کنند و تمیز بر وزن عزیزمی خوانند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). رجوع به تمیز شود، بازشناختن از یکدیگر. بازدانستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازشناختن. بازدانستن. فرق گذاشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، شناخت و شناسایی. قوه ای نفسانی که شخص بتوسط آن معانی را استنباط کند. (فرهنگ فارسی معین) :
جسد مردمی ای خواجه درخت عجب است
که بر او فکرت و تمییز ترا برگ و بر است.
ناصرخسرو.
ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
ای عالم جاه وشرف و دانش و تمییز.
سوزنی.
گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان.
مولوی.
در کف اوخار و سایه اش نیز نیست
لیکتان ازحرص آن تمییز نیست.
مولوی.
از قدر خواستم که فلک خوانمش قضا
گفت ای بری ز شیوۀ تمییز مدح و ذم.
عرفی (از آنندراج).
رجوع به تمیز شود. (اصطلاح نحوی) اسم نکرۀ جامدی است که ابهام مستقر در ماقبل خود را برطرف سازد مانند: ’عندی رطل زیتاً’و ’اشتهرت التاجر امانه’ رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی و کتب نحوی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آنچه بدان نیک از بد شناسند: حاجت مندی مردم بدین آلت های علمی و علمهای تمییزی از بهر غذاء خویش ما را گواست برآنک اندر وی جوهری علم پذیر است. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 207)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام تیره ای از طایفۀ ملکشاهی در پشتکوه. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 68)
لغت نامه دهخدا
یکی از امرای ترک که قبل از فوت امیرتیمور گورکان بحضور او رسید و پس از مرگش به قراقرم رفت و چون قبل از تایزی، تنفور نامی در ختای خروج کرده و آن مملکت را بدست آورده بود، موضعی بتصرف تایزی درنیامد و بعد از اندک زمانی کشته شد، رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 74 شود
ابن تولک، از پادشاهان ترک که بعد از فوت تیمورقاآن در الغیورت بر مسند خانی نشست و در دوران حکومت، وی را بیلکتو میخواندند، رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 73 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از میزی
تصویر میزی
مازو
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ویزیتاری وا رسی ارزیابی باز دید تمییز تشخیص، رسیدگی تحقیق وارسی بازدید (فره)، ارزیابی مالیاتی: (تعدیل و ممیزی بسیاری از ممالک ایران... (بزمان ناصر الدین شاه)) (الماثرو الاثار 130) یا اداره ممیزی اداره ای در وزارت دارایی (مالیه) که وظیفه آن تعیین مقدار مالیات اراضی و املاک است
فرهنگ لغت هوشیار
باز شناختن باز شناسی، جدا کردن، جدا جدا دیدن جدا جدا رسیدن، باز شناختن باز دانستن فرق گذاشتن، جدا کردن، شناخت شناسایی، قوه ای نفسانی که شخص بتوسط آن معانی را استنباط کند، (نحو) کلمه ایست که رفع ابهام ما قبل کند (در عربی تمییز منصوب است)،جمع تمییزات
فرهنگ لغت هوشیار
تیزبودن تندبودن مقابل کندی، حدت طعم (فلفل زنجبیل و غیره)، زنجبیل، یکی ازآهنگهای موسیقی. یا تیزی با خرز. پرده ایست از موسیقی قدیم. یاتیزی راست. نغمه ایست ازموسیقی قدیم گردانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
جدا شدن، فرق پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممیزی
تصویر ممیزی
((مُ مَ یِّ))
وارسی، رسیدگی، ارزیابی مالیاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمییز
تصویر تمییز
((تَ))
پاکیزه، پاک، جدا کردن، بازشناختن، تشخیص دادن، فرق گذاشتن، تمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
((تَ مَ یُّ))
جدا شدن، فرق یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
((تَ))
پاکیزه، پاک، جدا کردن، بازشناختن، تشخیص دادن، فرق گذاشتن، تمییز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
پاک
فرهنگ واژه فارسی سره
بازشناسی، تشخیص، تعیین، تفکیک، بازشناختن، فرق گذاشتن، تشخیص دادن، تفکیک کردن، جدا کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ارزیابی، بررسی، تحقیق، تفتیش، رسیدگی، سانسور، وارسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
Clean, Discernment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
Keenness, Acuteness, Incisiveness, Sharpness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
чистый , различение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
острота , проницательность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
sauber, Unterscheidung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
Schärfe, Scharfsinn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تمیز
تصویر تمیز
чистий , розрізнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
гострота
دیکشنری فارسی به اوکراینی