جدول جو
جدول جو

معنی تمیجان - جستجوی لغت در جدول جو

تمیجان
(تَ)
دهی است از دهستان املش که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). در سفرنامۀ رابینو (بخش انگلیسی ص 8 و ترجمه فارسی آن ص 26) از تمیجان بدینگونه یاد کند: ’از آمل تا تمیجان در رانکوه جادۀ سنگفرش، از میان جنگل می گذرد... از تمیجان راه مزبور از دامنۀ تپه ها و از میان ملاط عبور نموده تا لاهیجان و رشت و دشت مغان امتداد دارد’. همچنین حمدالله مستوفی در نزهه القلوب ج 3 در ذکر بقاع جیلانات آرد: ’... تمیجان شهری وسط است از اقلیم چهارم...’. (نزهه القلوب ج 3 ص 162). و نیز حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی چ دکتر بیانی در صفحات 15 و 16 و 18 از تمیجان یاد می کند و معلوم می شود که در قدیم (دوران سلطنت اولجایتو) ناحیۀ وسیع و معموری بوده است:... چون شاه تو به پایه تخت اولجایتو سلطان رسید... متوجه لاهیجان شد... بعد از آن امیر سوتای و... را مقرر فرمود که به ولایت تمیجان روند... ذکر رسیدن امرا به تمیجان و احوال ایشان... (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 15).... کلانتران نوکران امیر احمد مکریکی رااز گیلانیان بدست او افتاده بود و صفت مال مردم تمیجان کرده بدان طمع کنند... (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 16). ولی آنچه که مورد تردید است این است که روستای موجود در دهستان املش کنونی از بقایای همان ناحیۀ قدیم است که در این کتابها از آن یاد می شود یا آنکه تمیجان قدیم و تمیجان فعلی از یکدیگر جدا می باشند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلیمان
تصویر تلیمان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پهلوانان در زمان فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترنجان
تصویر ترنجان
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترینان
تصویر ترینان
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، تریان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیجان
تصویر دلیجان
کالسکۀ بزرگ سرپوشیده با چهار چرخ، برای حمل و نقل مسافر که پیش از پیدا شدن اتوبوس با آن مسافرت می کردند و به وسیلۀ دو اسب یا بیشتر کشیده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
(اُ هَُ)
امهج. رجوع به امهج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بسیچان. ساز کارکنان. (سروری). بسیج کننده. (فرهنگ نظام) :
ز شرم گنه پاک بیجان شدند
سبک بر زبانه بسیجان شدند.
(یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان حمزه لوی بخش خمین کمرۀ شهرستان محلات. سردسیر. سکنه 131 تن. آب آن از قنات و محصول آن نخود و انگور و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. مزرعۀ امیریه و سعادت آباد جزء این ده است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است از دهستان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. سکنۀ آن 275 تن. آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام دهی از دههای بهرستاق لاریجان در مازندران، (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 154)
لغت نامه دهخدا
(تَنَ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 107 وترجمه فارسی آن ص 145 یکی از دهات جزو تنکابن را تمیجانه ذکر می کند و بعید نیست که این دو یکی باشند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محمد... از فاضلان تبریز بوده و شرحی بر ارشادالهادی تفتازانی بنام توضیح الارشاد نوشته است. نسخه ای از آن در کتاب خانه آستان قدس رضوی موجود و تاریخ کتابت آن 929 ه. ق. است. (از دانشمندان آذربایجان ص 52) (از کشف الظنون، ذیل ارشادالهادی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و در حدود 100 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان سمام است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و130تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان ناتل کنار که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
قصبۀ مرکزی دهستان بزچلوست که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است. این قصبه در 84 هزارگزی شمال اراک و 84 هزارگزی شرق همدان و در دامنۀ شمالی کوهستان وفس واقع است و هوای سردسیر دارد. در حدود 40 باب دکان و 15 کارگاه کوزه گری دارد و ظروف سفالین آن به اکثر قراء شهرستان حمل می گردد. از نمایندۀ ادارات دولتی بخشداری و نمایندۀ بهداری در قصبه ساکن است. از آثار ابنیۀ قدیم قلعۀ خرابه ای کنار آبادی است که معروف به قلعه گبری یا چهارگزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خرمرود است که در شهرستان تویسرکان واقع است، و 327 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ تاج، یقال:العمائم تیجان العرب، (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، رجوع به الجماهر بیرونی ص 69 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهیجات
تصویر تهیجات
جمع تهیج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترینان
تصویر ترینان
طبق پهن چوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجان
تصویر ترنجان
پارسی تازی گشته ترنگان باد رنگبویه بالنگو از گیاهان باد رنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیزات
تصویر تمیزات
جمع تمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تموجات
تصویر تموجات
جمع تموج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیزان
تصویر آمیزان
در حال آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیجان
تصویر تیجان
از ریشه پهلوی، جمع باج، تاج ها افسرها جمع تاج. افسرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیکان
تصویر تمیکان
موجودات جهان اهریمنی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی کالسکه بزرگ که مسافربری کند، قسمی از گاری که با اسب برده می شد و ضمناً در نواحی اصفهان نیز می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیمات
تصویر تمیمات
جمع تمیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیجان
تصویر تیجان
جمع تاج، افسرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلیجان
تصویر دلیجان
((دِ))
کالسکه بزرگ برای حمل و نقل مسافر در قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترینان
تصویر ترینان
طبق
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از ناتل کنار نور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از منطقه گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی