جدول جو
جدول جو

معنی تمولی - جستجوی لغت در جدول جو

تمولی
(تَ خَشْ شی)
به مهتران مانستن. یقال: هو یتمولی، ای یتشبه بالساده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمویل
تصویر تمویل
مال دار ساختن، صاحب مال گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متولی
تصویر متولی
کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده، سرپرست، کارگردان، سرپرست املاک موقوفه، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
در قدیم تیبور. شهری در ایتالیا از نواحی روم است که 17000 تن سکنه دارد و مناظر اطراف شهر زیباست. معبد سی بیل و وستا در این شهر واقع است و آبشار مشهوری دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تیوولی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تابستانی منسوب به تابستان:
از بس که ربیعی و تموزی
دادی به ددان برات روزی.
نظامی.
رجوع به تموز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مالدار کردن. (تاج المصادر بیهقی). مالدار گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح علم شمار) بیرونی آرد: تمویل مال کردن بود. ازایرا که چون عدد را اندر مثل او زنیم آنچه گردآید او را مال خوانند همچون هفت که اندر هفت زنی چهل و نه گرد آید و این مال هفت است. (از التفهیم بیرونی چ همایی ص 42)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آنچه منسوب به توران باشد چنانکه در ترجمه ساسان پنجم به بهرام چوبینه پیام داده که تا به توران نروی و به تمودی دشنه کشته نشوی هوای پادشاهی ایران از سر بدر نخواهی کرد. (انجمن آرا). این کلمه هم مانند مادۀ قبل از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
دارا کردن توانگری کردن، به توان رساندن مال کردن بقوه دور سانیدن عددی را درنفس خودضرب کردن،جمع تمویلات
فرهنگ لغت هوشیار
کار گزار، جادنگو (متولی وقف)، سر پرست برمک، کیشمند دینکار پیشنماز کسی که اداره امور موسسه یا کاری را بعهده گرفته، آنکه اداره امور بقعه ای از بقاع متبرکه را بعهده دارد، سرپرست املاک موقوفه: ... مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاه و متولیان... توضیح کسی است که بر حسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقف نامه ذکر کرده است در هر عصر و زمانی باداره امور وقف موافق نظر واقف می پردازد. معمولا حق الزحمه وی در وقف نامه ها یک عشر از درآمد موقوفه است. عمل و سمت متولی در اداره موقوفه بنام تولیت خوانده میشود. معمولا واقفان تا خود زنده هستند متولی موقوفه نیز میباشند. در اکثر وقف نامه ها تولیت در اعقاب و فرزندان واقف نسلی پس از نسل دیگر معین میگردد. در بعضی وقف نامه ها نیز از همان آغاز امر بواسطه اینکه واقف فرزندی نداشته و یا از فرزندان خود ناراضی بوده است تولیت در غیر اولاد و خاندان واقف قرار داده شده است. در بعض دیگر از موقوفات مهم نیز برای اینکه کسانی نتوانند بملک موقوفه تجاوز کنند تولیت بسلطان وقت تفویض شده است از قبیل قسمت اعظم موقوفات آستان قدس رضوی و موقوفات مدرسه سپهسالار ناصری در تهران. یا متولی منصوب یا متصدی. اگر موقوفه ای مجهول التولیه باشد کسی که قبل از وضع قانون اوقاف از طرف حاکم شرع معین میشد و پس از اجرای قانون اوقاف از طرف اداره کل (سازمان) اوقاف برای اداره موقوفه انتخاب میگردد بنام متولی منصوب یا متصدی خوانده میشود. یا متولی منصوص. کسی است که در وقف نامه نام او برده شده و یا صفات و مشخصاتی برای متولی ذکر شده که با فرد معینی منطبق گردد از قبیل: ارشد اکبر اعلم اتقی و اورع اولاد یا اعلم علمای محل و یا پیشنماز مسجد جامع و نظایر آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممولی
تصویر ممولی
میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمویل
تصویر تمویل
((تَ))
مال کردن، به قوه دو رسانیدن، عددی را در نفس خود ضرب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متولی
تصویر متولی
((مُ تَ وَ لّ))
سرپرست، مباشر، سرپرست املاک موقوفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متولی
تصویر متولی
دست اندرکار، سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
تحويليّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
Transformational, Transformative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformationnel, transformateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
変革的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
تبدیلیاتی , تبدیلی لانے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
রূপান্তরমূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
ya mabadiliko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
dönüşümsel, dönüşüm sağlayıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
변혁적인 , 변화시키는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformasional
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
טרנספורמטיבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
रूपांतरकारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
เชิงเปลี่ยนแปลง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformationeel, transformerend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
trasformazionale, trasformativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacional, transformador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
变革性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacyjny, transformujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
трансформаційний , трансформуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformational, transformativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
трансформационный , трансформирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacional, transformador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی