جدول جو
جدول جو

معنی تمعطی - جستجوی لغت در جدول جو

تمعطی((تَ مَ طّ))
دراز کشیدن، خرامیدن، خمیازه کشیدن
تصویری از تمعطی
تصویر تمعطی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معطی
تصویر معطی
(پسرانه)
بخشنده، عطاکننده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تمطی
تصویر تمطی
خمیازه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معطی
تصویر معطی
عطا کننده، بخشنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
عطاکننده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بخشنده. دهنده. دهشکار. باذل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
آن معطیی که روز و شب از بهر نام نیک
در پوزش مروت و در دادن عطاست.
فرخی.
معطی مالش بدان دهد که نجوید
و آنکه بجوید ازوست مال مبلد.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 16).
میر عمید معطی اهل هنر عمر
کز یک عطای اوست توانگر هزار ونگ.
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
همه خوشی و ناز بتوان کرد
چون نکو بود شعر و معطی مرد.
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 233).
منهی رازها بیان تو باد
معطی آزها بنان تو باد.
سنائی (مثنویها ایضاً ص 233).
معطی نیکوکار را به دعای سایل حاجب نیست. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 341).
اصل بد با تو چون شود معطی
آن نخواندی که اصل لایخطی.
نظامی.
معطی نشود مردم ممسک به تعاطی
احور نشود دیدۀ ازرق به تکحل.
رافعی (از المعجم چ مدرس رضوی ص 309).
مه همه کف است معطی نورپاش
ماه را گر کف نباشد گو مباش.
مولوی.
- معطی الانوار، مراد ذات حق تعالی است در مرتبت اول و عقول طولیه اند در مراتب بعد. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی).
- امثال:
فاقد شی ٔ معطی شی ٔ نتواند بود. نظیر:
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش.
(امثال و حکم ج 2 ص 1132)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَطْطی)
عطا خواهنده. (آنندراج). انعام و بخشش درخواست کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعطی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نامی ازنامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
عطا خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرتکب کاری گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرتکب کاری شدن و فرورفتن در آن. (از اقرب الموارد) ، آغاز نمودن کار زشت و ذلت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرامیدن و یازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمدد. (اقرب الموارد) ، فاش شدن راز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آشکار شدن شر میان مردم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برافتادن موی از بیماری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریختن موی گرگ. (از اقرب الموارد) ، پراکنده و متفرق شدن پشمهای شتر. (از اقرب الموارد). یقال: تمعطت اوباره، ای تطایرت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَطْ طی)
خمیازه. کنهزه. کشواکش. (ناظم الاطباء). خمیازه که به هندی انگرائی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). یازش. یازیدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) :
حلق خصمش در تثاوب جان دهد
کو تمطی بر کمان خواهد نمود.
خاقانی (دیوان چ دکترسجادی ص 479)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَبْ بُ)
دراز شدن روز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خویشتن یازیدن و خرامیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). یازیدن و خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خرامیدن. (آنندراج). و قیل هو مأخوذ من المطیطه هو الماء الخاثر فی اسفل الحوض لانه یتمطط، ای یتمدد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این مانند تظنی در ظن است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعطی
تصویر تعطی
عطا خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمعی
تصویر تمعی
راز آشکاری، خرامیدن، یازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمطی
تصویر تمطی
دست و پا را دراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معطی
تصویر معطی
عطا کننده، دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعطی
تصویر متعطی
عطا خواهنده، انعام و بخشش، درخواست کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معطی
تصویر معطی
((مُ))
عطاکننده، بخشنده
فرهنگ فارسی معین
بخشنده، عطاکننده، وهاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد