جدول جو
جدول جو

معنی تمظیع - جستجوی لغت در جدول جو

تمظیع(تَ خَبْ بُ)
نرم و تابان ساختن زه کمان و جز آن را، با پوست ماندن چوب تر را تا خشک گردد، روغن خورانیدن پوست را، به چرب تر کردن اشکنه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ خَ خُ)
مبالغۀ منع. بازداشتن. شدد للمبالغه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَیْ یُ)
از هم باز کردن. (زوزنی). پنبه غاز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جدا نمودن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن گوشت. (از اقرب الموارد) ، پراکنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
درخت و چوب بریده را ماندن با پوست تا خشک گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برخورداری دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). به انتها و کمال رسانیدن چیزی را، توشه دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، متعه دادن زن را بعد طلاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: طلق امراءه، فمتع بولیده، ای اعطاها امه. (اقرب الموارد) ، دراز ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، تعمیر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، باقی داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عمر دراز دادن خداوند به کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَطْ طُ)
روان شدن و گداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسیل: الفضه تتمیع فی البوطه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَبْ بُ)
لیسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تمظع ما عندنا، ای تلحسه کله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، در پی سایه، از جایی بجایی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن از وقت چرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تمظع فی الرعا، اذا تأخر عن الوقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفظیع
تصویر تفظیع
بزشتی نسبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتیع
تصویر تمتیع
توشه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمظی
تصویر تمظی
دراز کشیدن، خرامیدن، خمیازه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیع
تصویر تمیع
روان شدن و گداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنیع
تصویر تمنیع
((تَ))
بازداشتن، منع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفظیع
تصویر تفظیع
((تَ))
فظیع گردانیدن، زشت و سخت کردن، به زشتی نسبت دادن، زشتی، شناعت، جمع تفظیعات
فرهنگ فارسی معین