- تمرستان
- باغ خرما کویکستان
معنی تمرستان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گورستان
قبرستان
جائی که دیوانگان را نگهداری و مداوا میکنند
گلستان، جای پرجا
جایی که درختان توت درآن زیاد باشد توتستان
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
شهرستان، شهر
جایی که شکر فراوان باشد شکر زار، جایی که نیشکر زراعت کنند
شهر بزرگ با توابع
زمینی که دارای شوره است شوره زار
شوره زار، زمین پرشوره
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
جایی که تاک بسیار داشته باشد، باغ انگور
آموزشگاهی که در آنجا فنون هنری از قبیل نقاشی، موسیقی و امثال آن ها تعلیم داده می شود
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
کار بزرگ و برجسته، محل کار، کارگاه، قصه، حکایت، داستان، برای مثال خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ - ۱۲۸)
نمکزار، جایی که از آن نمک استخراج کنند، شوره زار، معدن نمک
توت زار، جایی که درخت توت بسیار باشد و توت فراوان به دست آید، توتستان
دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد و شهریور. در این فصل روزها از همه وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک تر و هوا گرم تر است
پارسی تازی گشته تبرستان نام این بخش از سرزمین ایران از واژه تبره گرفته شده که به آرش پشته و تپه و کوه های کوچک است
جائی که مردگان را دفن کنند
قبرستان
جایی که در آن گوهر باشد
پارسی تازی گشته بیمارستان بیمارستان
نمکزار: وز بس دم دی مهی عدو را بر چهره نمکستان گشاید. (خاقانی. عبد. 501)
مدرسه متوسطه ای که درآن انواع هنر (زیبا و غیر آن) را به هنرجویان آموزند
((شَ رِ))
فرهنگ فارسی معین
شهر بزرگ با توابع آن، هر یک از تقسیمات اداری استان که خود به چند بخش تقسیم می شود و زیر نظر فرماندار اداره می شود