نام شهری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناحیه ای است در خراسان به گوزکانان به حدود رباط کروان، نزدیک اندر کوهها. و مهتر ایشان را تمران فرنده خوانند. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 96). رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 73 و حدود العالم چ مینورسکی ص 106 شود
نام شهری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناحیه ای است در خراسان به گوزکانان به حدود رباط کروان، نزدیک اندر کوهها. و مهتر ایشان را تمران فرنده خوانند. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 96). رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 73 و حدود العالم چ مینورسکی ص 106 شود
نام دختر خسروپرویز، سرزمین تور، نام سرزمینی منسوب به تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی که بر آن سوی رود جیحون یعنی ماوراءالنهر واقع بوده و از طرف مشرق تا دریاچه آرال امتداد داشته است
نام دختر خسروپرویز، سرزمین تور، نام سرزمینی منسوب به تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی که بر آن سوی رود جیحون یعنی ماوراءالنهر واقع بوده و از طرف مشرق تا دریاچه آرال امتداد داشته است
بصیغۀ تثنیه درویشی و پیری سخت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). در اساس است: نزل به الامران الهرم و المرض. و گفته اند آن دو صبر و ثفا است که خردل باشد. (از اقرب الموارد). صبر و ثفا. (منتهی الارب). صبر زرد و سپندان. (ناظم الاطباء)
بصیغۀ تثنیه درویشی و پیری سخت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). در اساس است: نزل به الامران الهرم و المرض. و گفته اند آن دو صبر و ثفا است که خردل باشد. (از اقرب الموارد). صبر و ثفا. (منتهی الارب). صبر زرد و سپندان. (ناظم الاطباء)
تیره و تاریک، (برهان)، منسوب به تار بمعنی تاریک، (فرهنگ نظام)، تاریک، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری)، در لفظ مذکور الف و نون علامت نسبت است، (فرهنگ نظام)، مرکب است از تار، ضد روشن و الف و نون که افادۀ معنی فاعلیت کند مانند خندان و شادان، و چنانچه در لغت عرب اسم فاعل لازم آید چون قاصر بمعنی کوتاه نه کوتاه کننده، همچنین در فارسی تاران بمعنی تاریک است نه تاریک کننده ... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : اگرچه مرا روز تاران شود ز فرمان اویست هرچ آن شود، فردوسی (از آنندراج)، ولی در فهرست ولف این لغت نیامده است، مردمان بینند روز روشن و شبهای تار من شب روشن میان روز، تاران دیده ام، ؟ (از آفاق و انفس خوش قدم از فرهنگ جهانگیری)، رجوع به تار (تاریک) و تارون و تارین و تاره و تاری و تاریک شود
تیره و تاریک، (برهان)، منسوب به تار بمعنی تاریک، (فرهنگ نظام)، تاریک، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری)، در لفظ مذکور الف و نون علامت نسبت است، (فرهنگ نظام)، مرکب است از تار، ضد روشن و الف و نون که افادۀ معنی فاعلیت کند مانند خندان و شادان، و چنانچه در لغت عرب اسم فاعل لازم آید چون قاصر بمعنی کوتاه نه کوتاه کننده، همچنین در فارسی تاران بمعنی تاریک است نه تاریک کننده ... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : اگرچه مرا روز تاران شود ز فرمان اویست هرچ آن شود، فردوسی (از آنندراج)، ولی در فهرست ولف این لغت نیامده است، مردمان بینند روز روشن و شبهای تار من شب روشن میان روز، تاران دیده ام، ؟ (از آفاق و انفس خوش قدم از فرهنگ جهانگیری)، رجوع به تار (تاریک) و تارون و تارین و تاره و تاری و تاریک شود
ابن حارثه الفزاری. یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمرۀ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده. (قاموس الاعلام). و رجوع به الاصابه شود
ابن حارثه الفزاری. یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمرۀ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده. (قاموس الاعلام). و رجوع به الاصابه شود
دهی است از دهستان تراکمه که در بخش کنگان شهرستان بوشهر و 117 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 117 تن سکنه دارد آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و خرما و پیاز است. شغل مردم آنجا کشاورزی است. وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان تراکمه که در بخش کنگان شهرستان بوشهر و 117 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 117 تن سکنه دارد آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و خرما و پیاز است. شغل مردم آنجا کشاورزی است. وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
یکی از دهستانهای بخش شیروان در شهرستان قوچان است. این دهستان در شمال شرقی شیروان واقع است و از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعاً 9147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از دهستانهای بخش شیروان در شهرستان قوچان است. این دهستان در شمال شرقی شیروان واقع است و از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعاً 9147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام ترکستان است و بعضی از خراسان و آن از مشرق است، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 367)، ولایت ماوراءالنهر است، (فرهنگ جهانگیری)، ملک ماورأالنهر، منسوب به تور، (فرهنگ رشیدی)، نام ولایتی است بر آن طرف آب آموی، یعنی ماوراءالنهر، (برهان)، چون این ملک را فریدون به تور، پسر بزرگ خود داده بود به توران موسوم شد، (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، ملکی است معروف، منسوب به تور که پسر فریدون بود، (غیاث اللغات) (آنندراج)، جمیع بلاد ماوراءالنهر، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کلمه توران، نام سرزمین تورانیان است، در پهلوی توران مرکب از ’تور’ + ’آن’ (پسوند نسبت و مکان)، سرزمین توران به ایران ویج یا مملکت خوارزم متصل بوده، از طرف مشرق تا دریاچۀ آرال - که جغرافی نویسان قرون وسطی آن را دریاچۀ خوارزم نیز نامیده اند - امتداد داشته است، جنگهای ایرانیان و تورانیان بخش مهم داستانهای ملی ما را تشکیل میدهد، پادشاه توران، افراسیاب (در اوستا فرنره سینه)، با پادشاهان پیشدادی و پس از آن با پادشاهان کیانی در زد و خورد بوده است، در اوستا از این جنگ یاد شده و غیرمستقیم حدود خاک توران تعیین شده است، بطلمیوس جغرافیانویس یونانی قرن دوم میلادی تور را ناحیۀ خوارزم دانسته، خوارزمی (نیمۀ دوم قرن چهارم هجری) در مفاتیح العلوم ص 114 می نویسد: مرز توران معمولاً نزد ایرانیان ممالک مجاور جیحون است، در شاهنامه توران مملکت ترکان و چینیان است که بواسطۀ جیحون از ایران جدا می شود، در کتب ایرانی و عرب قرون وسطی تمایل مخصوص به اطلاق توران به سرزمین ماوراءالنهر مشاهده می شود، نزد خاورشناسان، تورانیان طوایفی بودند در دشتهای روسیه و مستملکات آسیایی روس حالیه، یا طوایف چادرنشینی که از دریای قفقاز تا رود سیحون (سیردریا) پراکنده بودند، از اوستا و کتب دینی پهلوی و داستانهای ملی و اقوال مورخان قدیم برمی آید که ایرانیان و تورانیان از یک نژاد بوده اند منتهی ایرانیان زودتر شهرنشین و متمدن شدند و تورانیان به همان وضع بیابان نوردی و چادرنشینی باقی ماندند، در کتب متأخر ناحیت ترک و خزر و چین و ماچین و تبت و شرق را به تفاوت خاک تور و ممالک روم و روس و آلان و مغرب را خاک سرم (سلم) دانسته اند، بر خلاف این پندار، توران و سرمان و دو مملکت دیگر سائینی و داهی (که در فروردین یشت آمده) هر چهار، مانند خود ایران مرز و بوم قوم آریائی است، (حاشیۀ برهان چ معین) : به منذر بگوید که ای سرفراز جهان را به نام تو بادا نیاز نگهدار ایران و توران توئی به هرجای، پشت دلیران توئی، فردوسی، بدو گفت گرسیوز، ای شهریار به ایران و توران ترا نیست یار، فردوسی، جمال ملکت ایران و توران مبارک سایۀ ذوالطول و المن، منوچهری، توران بدان پسر دهی، ایران بدین پسر مشرق بدین قبیله و مغرب بدان تبار، منوچهری، ای سپاهت راسپاهان، رایتت را، ری مکان ای ز ایران تا به توران بندگانت را وثاق، منوچهری، گر تخت کیان زند به توران جیحون به سر بنان شکافد، خاقانی، در اقلیم ایران چو خیلش بجنبد هزاهز در اقلیم توران نماید، خاقانی، دستم از نامۀ او نافه گشای سخن است کآهوی تبت توران به خراسان یابم، خاقانی، شر اندک، خوار مشمر، زآنکه اصل فتنه ها کاندر ایران است و در توران، ز خون ایرج است، ابن یمین، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 92 و 435 و تاریخ گزیده و مجمل التواریخ و القصص ص 324 و یشتها و فارسنامۀ ابن البلخی ص 12 و 83 و حبیب السیر چ خیام و جهانگشای جوینی ج 1 ص 73 و نزههالقلوب ج 3 ص 279 و ماللهند ص 102 و مجمل التواریخ گلستانه ص 324 و ترجمه محاسن اصفهان ص 6 و 57 و 143 و مزدیسنا و تاریخ ادبیات برون ج 3 و یسنا و مجالس النفائس ص 264 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2201، 2264، 2225، 2265 و تاریخ عصر حافظ و تورانیان شود
نام ترکستان است و بعضی از خراسان و آن از مشرق است، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 367)، ولایت ماوراءالنهر است، (فرهنگ جهانگیری)، ملک ماورأالنهر، منسوب به تور، (فرهنگ رشیدی)، نام ولایتی است بر آن طرف آب آموی، یعنی ماوراءالنهر، (برهان)، چون این ملک را فریدون به تور، پسر بزرگ خود داده بود به توران موسوم شد، (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، ملکی است معروف، منسوب به تور که پسر فریدون بود، (غیاث اللغات) (آنندراج)، جمیع بلاد ماوراءالنهر، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کلمه توران، نام سرزمین تورانیان است، در پهلوی توران مرکب از ’تور’ + ’آن’ (پسوند نسبت و مکان)، سرزمین توران به ایران ویج یا مملکت خوارزم متصل بوده، از طرف مشرق تا دریاچۀ آرال - که جغرافی نویسان قرون وسطی آن را دریاچۀ خوارزم نیز نامیده اند - امتداد داشته است، جنگهای ایرانیان و تورانیان بخش مهم داستانهای ملی ما را تشکیل میدهد، پادشاه توران، افراسیاب (در اوستا فرنره سینه)، با پادشاهان پیشدادی و پس از آن با پادشاهان کیانی در زد و خورد بوده است، در اوستا از این جنگ یاد شده و غیرمستقیم حدود خاک توران تعیین شده است، بطلمیوس جغرافیانویس یونانی قرن دوم میلادی تور را ناحیۀ خوارزم دانسته، خوارزمی (نیمۀ دوم قرن چهارم هجری) در مفاتیح العلوم ص 114 می نویسد: مرز توران معمولاً نزد ایرانیان ممالک مجاور جیحون است، در شاهنامه توران مملکت ترکان و چینیان است که بواسطۀ جیحون از ایران جدا می شود، در کتب ایرانی و عرب قرون وسطی تمایل مخصوص به اطلاق توران به سرزمین ماوراءالنهر مشاهده می شود، نزد خاورشناسان، تورانیان طوایفی بودند در دشتهای روسیه و مستملکات آسیایی روس حالیه، یا طوایف چادرنشینی که از دریای قفقاز تا رود سیحون (سیردریا) پراکنده بودند، از اوستا و کتب دینی پهلوی و داستانهای ملی و اقوال مورخان قدیم برمی آید که ایرانیان و تورانیان از یک نژاد بوده اند منتهی ایرانیان زودتر شهرنشین و متمدن شدند و تورانیان به همان وضع بیابان نوردی و چادرنشینی باقی ماندند، در کتب متأخر ناحیت ترک و خزر و چین و ماچین و تبت و شرق را به تفاوت خاک تور و ممالک روم و روس و آلان و مغرب را خاک سرم (سلم) دانسته اند، بر خلاف این پندار، توران و سرمان و دو مملکت دیگر سائینی و داهی (که در فروردین یشت آمده) هر چهار، مانند خود ایران مرز و بوم قوم آریائی است، (حاشیۀ برهان چ معین) : به منذر بگوید که ای سرفراز جهان را به نام تو بادا نیاز نگهدار ایران و توران توئی به هرجای، پشت دلیران توئی، فردوسی، بدو گفت گرسیوز، ای شهریار به ایران و توران ترا نیست یار، فردوسی، جمال ملکت ایران و توران مبارک سایۀ ذوالطول و المن، منوچهری، توران بدان پسر دهی، ایران بدین پسر مشرق بدین قبیله و مغرب بدان تبار، منوچهری، ای سپاهت راسپاهان، رایتت را، ری مکان ای ز ایران تا به توران بندگانت را وثاق، منوچهری، گر تخت کیان زند به توران جیحون به سر بنان شکافد، خاقانی، در اقلیم ایران چو خیلش بجنبد هزاهز در اقلیم توران نماید، خاقانی، دستم از نامۀ او نافه گشای سخن است کآهوی تبت توران به خراسان یابم، خاقانی، شر اندک، خوار مشمر، زآنکه اصل فتنه ها کاندر ایران است و در توران، ز خون ایرج است، ابن یمین، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 92 و 435 و تاریخ گزیده و مجمل التواریخ و القصص ص 324 و یشتها و فارسنامۀ ابن البلخی ص 12 و 83 و حبیب السیر چ خیام و جهانگشای جوینی ج 1 ص 73 و نزههالقلوب ج 3 ص 279 و ماللهند ص 102 و مجمل التواریخ گلستانه ص 324 و ترجمه محاسن اصفهان ص 6 و 57 و 143 و مزدیسنا و تاریخ ادبیات برون ج 3 و یسنا و مجالس النفائس ص 264 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2201، 2264، 2225، 2265 و تاریخ عصر حافظ و تورانیان شود
جوش زدن دیگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مجدالدین گوید: صواب به نون (نغران) است و تغر به تاء شنیده نشد و خلیل به تصحیف آورده و جوهری پیروی کرده است. (منتهی الارب)
جوش زدن دیگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مجدالدین گوید: صواب به نون (نغران) است و تغر به تاء شنیده نشد و خلیل به تصحیف آورده و جوهری پیروی کرده است. (منتهی الارب)