جدول جو
جدول جو

معنی تمذخ - جستجوی لغت در جدول جو

تمذخ(تَ حَنْ نُ)
مکیدن انگبین گلنار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بعکس یکدیگر رفتن مرد و شتر در سیر. (از اقرب الموارد) ، مانند مار رفتن ماده شتر. (ناظم الاطباء) ، تکبر کردن مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
بزرگی نمودن و بزرگ منشی کردن، بلند گردیدن. (از قطر المحیط) ، گردنکشی کردن. (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَطْ طُ)
خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبختر در رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَرْ رُ)
چشم برکندن. یقال: تملخت العقاب عینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فاسد شدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَنْ نی)
خویشتن را چرب کردن. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی). روغن مالیدن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ بُ)
تباه گردیدن گردکان، شوریدن دل، پراکنده شدن شیر، پاره پاره گردیدن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مکیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تهی گاه برآمدن از سیری. (تاج المصادر بیهقی). آماسیدن و برآمدن تهیگاه از سیرابی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: شرب حتی تمذحت خاصرتاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رسیدن خربزه، پرشدن آوند، آماسیدن چیزی، فراخ گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
گرفتن چیزی. (منتهی الارب). گرفتن چیزی از جوف چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). برکندن و گرفتن چیزی را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَحْ)
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن. (ناظم الاطباء). رجوع به مسخ شود، پاره شدن آنچه رشته شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
به رفتار مار رفتن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلوت و تعکس ناقه در رفتار خود. (از اقرب الموارد) ، بزرگ منشی کردن مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد) ، پرگوشت و پیه ناک شدن شتر از فربهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ ءَ)
مغز از استخوان بیرون کردن. (زوزنی). مغز از استخوان برآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ)
انگبین گلنار. (ناظم الاطباء). مذح. (متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به مذح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمسخ
تصویر تمسخ
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدخ
تصویر تمدخ
ماروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبذخ
تصویر تبذخ
گردنکشی بی فرمانی
فرهنگ لغت هوشیار