ستودگی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). ستودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مدح کردن. (از اقرب الموارد) ، ستایش خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). تکلف کردن در ستایش خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فخر کردن و به تکلف سیر نمودن خود را از آنچه که ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). فخر کردن و بسیار ستودن خود را در چیزهایی که ندارد. (ناظم الاطباء) ، فراخ و گشاده شدن زمین و تهیگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ستودگی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). ستودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مدح کردن. (از اقرب الموارد) ، ستایش خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). تکلف کردن در ستایش خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فخر کردن و به تکلف سیر نمودن خود را از آنچه که ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). فخر کردن و بسیار ستودن خود را در چیزهایی که ندارد. (ناظم الاطباء) ، فراخ و گشاده شدن زمین و تهیگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
میمنت گرفتن به چیزی به جهت بزرگی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبرک به چیزی به جهت فضل آن و گویند: فلان یتمسح بثوبه، یعنی لباس وی را به بدنها می مالند و بدان بخدا نزدیکی می جویند. (از اقرب الموارد) ، دست بدست مالیدن: فلان یتمسح، یعنی، چیز نداردگویا مسح میکند دست را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دست مالیدن و مسح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خویشتن را در چیزی مالیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، غسل کردن به آب. (از اقرب الموارد) ، و در حدیث آمده است: تمسحوا بالارض فانها بکم بره، یعنی بزمین تیمم کنید و گفته اند مقصود مالیدن پیشانی است برخاک زمین در سجود بدون حایلی. (از اقرب الموارد) ، وضو گرفتن برای نماز (از اقرب الموارد) خشن و اثر ناپذیر شدن مانند تمساح (زیرا این حیوان از پشیزهای سخت پوشیده شده است). (از دزی ج 1 ص 152). این مصدر در کتب لغت دیگر دیده نشده است
میمنت گرفتن به چیزی به جهت بزرگی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبرک به چیزی به جهت فضل آن و گویند: فلان یتمسح بثوبه، یعنی لباس وی را به بدنها می مالند و بدان بخدا نزدیکی می جویند. (از اقرب الموارد) ، دست بدست مالیدن: فلان یتمسح، یعنی، چیز نداردگویا مسح میکند دست را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دست مالیدن و مسح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خویشتن را در چیزی مالیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، غسل کردن به آب. (از اقرب الموارد) ، و در حدیث آمده است: تمسحوا بالارض فانها بکم بره، یعنی بزمین تیمم کنید و گفته اند مقصود مالیدن پیشانی است برخاک زمین در سجود بدون حایلی. (از اقرب الموارد) ، وضو گرفتن برای نماز (از اقرب الموارد) خشن و اثر ناپذیر شدن مانند تمساح (زیرا این حیوان از پشیزهای سخت پوشیده شده است). (از دزی ج 1 ص 152). این مصدر در کتب لغت دیگر دیده نشده است
ناوناوان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: مر فلان یتمیح، ای یتکفا و معناه یتبختر و ینظر فی ظله. (اقرب الموارد) ، به چپ و راست مایل شدن شاخه و مست. (از اقرب الموارد)
ناوناوان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: مر فلان یتمیح، ای یتکفا و معناه ُ یتبختر و ینظر فی ظله. (اقرب الموارد) ، به چپ و راست مایل شدن شاخه و مست. (از اقرب الموارد)