جدول جو
جدول جو

معنی تمخخ - جستجوی لغت در جدول جو

تمخخ(تَ لِ ءَ)
مغز از استخوان بیرون کردن. (زوزنی). مغز از استخوان برآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ فُ)
گرفتن چیزی. (منتهی الارب). گرفتن چیزی از جوف چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). برکندن و گرفتن چیزی را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برابر باد ایستادن، پشت بسوی باد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روی آوردن شتر به سوی گیاه سبز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ حِمْ ما)
بسیار جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
بسیار جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَحَ حُ)
جنبیدن شیر در مخضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوغ زده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوغ گردیدن شیر. (از اقرب الموارد) ، درد زه خاستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). درد زه گرفتن مادیان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کان حین التمخض و الطلق یحاد عن المراءه فانه ان ترک بحاله انصدعت المراءه فی الولاده و کذا السائر الحیوان. (ابن البیطار ج 1ص 52) ، باردار شدن گوسپند و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبستن شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، فتنه زادن زمانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جنبیدن بچه در شکم مادر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، آمادۀ باریدن شدن آسمان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
بینی پاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بینی افشاندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مضطربانه افتان و خیزان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
بیزار شدن از چیزی و کناره گزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکایت کردن نزد کسی و عذر خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مغز از استخوان برآوردن. (از اقرب الموارد). رجوع به تمخخ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
برآوردن مغز از استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
به رفتار مار رفتن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلوت و تعکس ناقه در رفتار خود. (از اقرب الموارد) ، بزرگ منشی کردن مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد) ، پرگوشت و پیه ناک شدن شتر از فربهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَحْ)
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن. (ناظم الاطباء). رجوع به مسخ شود، پاره شدن آنچه رشته شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَنْ نُ)
مکیدن انگبین گلنار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بعکس یکدیگر رفتن مرد و شتر در سیر. (از اقرب الموارد) ، مانند مار رفتن ماده شتر. (ناظم الاطباء) ، تکبر کردن مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَخْ خِ)
آن که مغز از استخوان برآورده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تمخخ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَنْ نی)
خویشتن را چرب کردن. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی). روغن مالیدن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَرْ رُ)
چشم برکندن. یقال: تملخت العقاب عینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فاسد شدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَطْ طُ)
خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبختر در رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
آب جنبانیدن به دلو و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمخر
تصویر تمخر
برابر باد ایستادن، پشت به باد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمخط
تصویر تمخط
پاک کردن بینی، افتان و خیزان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمخی
تصویر تمخی
بیزاری، کناره گیری، گله کردن، بخشش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمخیخ
تصویر تمخیخ
مغز بر آوردن مغز از استخوان بر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدخ
تصویر تمدخ
ماروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسخ
تصویر تمسخ
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار