جدول جو
جدول جو

معنی تمحمح - جستجوی لغت در جدول جو

تمحمح
(تَ حَلْ لی)
جای گرفتن و فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبحبح. (اقرب الموارد) ، نزدیک زادن رسیدن زن. (منتهی الارب). نزدیک شدن زادن زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ مَ مَ)
مرد گرد سخت توانا. (منتهی الارب) (از نشوء اللغه ص 130) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ مَ)
مرد سخت و درشت و توانا (ی) گرداندام کوتاه بالا. (از منتهی الارب). سخت دراز. (مهذب الاسماء)، مرد رفته موی پیش سر، مرد سترده موی سر، سر موی رفته و سخت و درشت. (منتهی الارب). اصلع. غلیظ. شدید. (نشوءاللغه ص 118). مؤلف نشوءاللغه این لغت را در زمرۀ صفاتی شمرده است که صاحب آن بکثرت آنچه بدان وصف میشود ممتاز است. رجوع به صمحمحی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مرد چست سبک روح و زفت دشوارخوی. محماح. (منتهی الارب). رجوع به محماح شود
لغت نامه دهخدا