جدول جو
جدول جو

معنی تمالغ - جستجوی لغت در جدول جو

تمالغ
(تَ)
خنده کردن: تمالغ به، خنده کرد بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تمالغ
خنده کردن
تصویری از تمالغ
تصویر تمالغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمالک
تصویر تمالک
مالک نفس خود شدن، خویشتن دار بودن، خود را نگاه داشتن، خویشتن داری
فرهنگ فارسی عمید
(تَلِ)
جمع واژۀ تبلغه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رسنی که بدان رسن کلان را با رسن خرد دلو بندند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
تبالغ مرض و غم، به نهایت رسیدن آن. (از اقرب الموارد) ، تبالغ در کلام، اظهار بلاغت کردن در حالی که بلیغ نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مالک نفس گشتن: تمالک عنه، مالک نفس وی گشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماسک. (اقرب الموارد). مالک نفس خود شدن و بمعنی اختیار و طاقت مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ماتمالک ان فعل او عن ان فعل، ای لم یستطع حبس نفسه. (اقرب الموارد). آواز او چنان شیر را از جای ببرد که عنان تمالک و تماسک او از دست بشد. (کلیله و دمنه). که هیچ آفریده را چندین حزم و خرد و تمالک و تماسک نتواند بود. (کلیله و دمنه). شطط غرور زمام تمالک از دست او بستد و جوابهای عنیف داد. (ترجمه تاریخ یمینی). و عنان تمالک و تماسک از دست بداد. (حبیب السیر یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تماسک شود
لغت نامه دهخدا
به هندی حبهالخضرا را گویند. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَرْ رُ)
گول نمودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رجل مالغ، مرد تباه کار فاسق. ج، ملاّغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تباه کار فاسق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مالک نفس گشتن خود چیرگی خودداری خود داری کردن مالک نفس خود گردیدن، خود داری، جمع تمالکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبالغ
تصویر تبالغ
بنهایت رسیدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملغ
تصویر تملغ
گول نمودن خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمالک
تصویر تمالک
((تَ لُ))
خویشتن دار بودن
فرهنگ فارسی معین
کیسه ی حمام
فرهنگ گویش مازندرانی