مالک نفس گشتن: تمالک عنه، مالک نفس وی گشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماسک. (اقرب الموارد). مالک نفس خود شدن و بمعنی اختیار و طاقت مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ماتمالک ان فعل او عن ان فعل، ای لم یستطع حبس نفسه. (اقرب الموارد). آواز او چنان شیر را از جای ببرد که عنان تمالک و تماسک او از دست بشد. (کلیله و دمنه). که هیچ آفریده را چندین حزم و خرد و تمالک و تماسک نتواند بود. (کلیله و دمنه). شطط غرور زمام تمالک از دست او بستد و جوابهای عنیف داد. (ترجمه تاریخ یمینی). و عنان تمالک و تماسک از دست بداد. (حبیب السیر یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تماسک شود
مالک نفس گشتن: تمالک عنه، مالک نفس وی گشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماسک. (اقرب الموارد). مالک نفس خود شدن و بمعنی اختیار و طاقت مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ماتمالک َ ان فعل َ او عن ان فعل، ای لم یستطع حبس نفسه. (اقرب الموارد). آواز او چنان شیر را از جای ببرد که عنان تمالک و تماسک او از دست بشد. (کلیله و دمنه). که هیچ آفریده را چندین حزم و خرد و تمالک و تماسک نتواند بود. (کلیله و دمنه). شطط غرور زمام تمالک از دست او بستد و جوابهای عنیف داد. (ترجمه تاریخ یمینی). و عنان تمالک و تماسک از دست بداد. (حبیب السیر یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تماسک شود