- تماشاگر
تماشاچی، آنکه بازی و نمایش یا مسابقه و امثال آن ها را تماشا می کند، تماشاگر
معنی تماشاگر - جستجوی لغت در جدول جو
- تماشاگر (تَ گَ)
تماشاچی. تماشاکننده. نظاره گیان. که نظاره کند. نگرنده. ج، تماشاگران:
تماشاگران باغ بگذاشته
مغان از چمن رخت برداشته.
نظامی.
رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود
تماشاگران باغ بگذاشته
مغان از چمن رخت برداشته.
نظامی.
رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود
- تماشاگر
تماشاچی
- تماشاگر ((~. گَ))
بیننده، ناظر، کسی که تماشا می کند
- تماشاگر
بیننده، تماشاچی، ناظر، نظاره گر، نظارگی، نگران
متضاد: بازیگر
متضاد: بازیگر
- تماشاگر
المتفرّج
- تماشاگر
Spectator
- تماشاگر
spectateur
- تماشاگر
দর্শক
- تماشاگر
ناظر
- تماشاگر
seyirci
- تماشاگر
mtazamaji
- تماشاگر
צוֹפֶה
- تماشاگر
관중
- تماشاگر
観客
- تماشاگر
दर्शक
- تماشاگر
penonton
- تماشاگر
ผู้ชม
- تماشاگر
toeschouwer
- تماشاگر
espectador
- تماشاگر
spettatore
- تماشاگر
espectador
- تماشاگر
观众
- تماشاگر
widz
- تماشاگر
глядач
- تماشاگر
Zuschauer
- تماشاگر
зритель
