جدول جو
جدول جو

معنی تماشاچی - جستجوی لغت در جدول جو

تماشاچی
کسی که بازی و نمایش یا مسابقه و امثال آن ها را تماشا می کند، تماشاگر
تصویری از تماشاچی
تصویر تماشاچی
فرهنگ فارسی عمید
تماشاچی
(تَ)
نگرنده و آنکه در جایی برای تمتع بردن نظر می آید. (ناظم الاطباء). نظارگیان. بازی بین. ج، تماشاچیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تماشاچی
تماشاگر
تصویری از تماشاچی
تصویر تماشاچی
فرهنگ لغت هوشیار
تماشاچی
کسی که نمایش، بازی یا مسابقه ای را تماشا کند
تصویری از تماشاچی
تصویر تماشاچی
فرهنگ فارسی معین
تماشاچی
بیننده، تماشاگر، شاهد، ناظر، نظاره گر، نظارگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
تماشاچی، آنکه بازی و نمایش یا مسابقه و امثال آن ها را تماشا می کند، تماشاگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماشایی
تصویر تماشایی
هر چیز دیدنی و قابل تماشا، تماشاچی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مردم تماشاچی. (ناظم الاطباء). نظارگی و بیننده. (آنندراج). تماشاگر. (آنندراج). نظاره. آنکه تماشا کند ج، تماشائیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
درخور بوستانسرای ترا
زهره و مشتری تماشائی.
سیدحسن غزنوی.
عروس حسن ترا هیچ درنمی یابد
بگاه جلوه مگردیدۀ تماشایی.
عراقی همدانی.
بیا تا در تماشای خرابات
چو رندان تماشایی بباشیم.
عطار.
منع نظاره روا نیست تماشایی را
ور نه فرقی نبود زشتی و زیبایی را.
نشاط.
تعجب دارد این صورت تماشا دارد این معنی.
جهان محو تماشا و تماشایی نمی بینم.
سالک یزدی (از آنندراج).
حسن مستور نظرهاست که جز صورت خویش
بهره ای نیست ز آیینه تماشایی را.
ملانوعی (ایضاً).
رجوع به تماشاچی شود، درخور تماشا. درخور نظاره. جای تعجب و عبرت:
به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایی است
چو لاله کاسۀ نسرین و ارغوان گیرد.
حافظ.
رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
تماشاچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماشاگه
تصویر تماشاگه
غوشگاه لشتگاه تماشاگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماشایی
تصویر تماشایی
غوشا لشتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
((~. گَ))
بیننده، ناظر، کسی که تماشا می کند
فرهنگ فارسی معین
پرشور، جالب، زیبا، سرگرم کننده، مشغول کننده
متضاد: خسته کننده، دیدنی، بیننده، تماشاچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
Spectatorship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
Spectator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
spectateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
spectature
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
espectação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
toeschouwerschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
espectador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
espectación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
spettatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
spettatorato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
espectador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
Zuschauerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
观众
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
观赏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
oglądactwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
глядач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
глядачівство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
Zuschauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
зритель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تماشاگری
تصویر تماشاگری
зрительство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
toeschouwer
دیکشنری فارسی به هلندی