جدول جو
جدول جو

معنی تمازح - جستجوی لغت در جدول جو

تمازح(تَ)
باهم لاغ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با یکدیگر مزاح کردن. (آنندراج). تداعب. یقال: هما یتمازحان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تمازح
با هم مزاح کردن
تصویری از تمازح
تصویر تمازح
فرهنگ لغت هوشیار
تمازح((تَ زُ))
مزاح کردن با هم
تصویری از تمازح
تصویر تمازح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مازح
تصویر مازح
مزاح کننده، هزل گو
فرهنگ فارسی عمید
(تَ حَفْ فُ)
پیچ پیچان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمایل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
همدیگر را ستودن. منه المثل: التمادح التذابح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراخ شدن تهیگاه چارپا از سیری. تندح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
با هم لاغ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به لاغ و مزاح با هم دیگر. (ناظم الاطباء). رجوع به تمازح شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
لاغ کننده. (ناظم الاطباء). مزاح کننده. بذله گو. (فرهنگ فارسی معین) : اگر کسی بود که شرابخواره نباشد و مازح... (سیاست نامه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور شدن نیت: تمازت به النیه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
باهم راست شدن در سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصادق. (اقرب الموارد) ، باهم دست زدن در خرید و فروخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تماسحوا علی کذا، تصافقوا و تحالفوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بزله گوی لوده مزاح کننده بذله گو: اگر کسی بود که شرابخواره نباشد و مازح و قمار و بسیار گوی و مجهول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماز
تصویر تماز
دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماسح
تصویر تماسح
دستمالی، پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمادح
تصویر تمادح
هم آفرینگویی یکدیگر را ستوددن هم را مدح کردن، ستایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمازحات
تصویر تمازحات
جمع تمازح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمادح
تصویر تمادح
((تَ دُ))
یکدیگر را ستودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمازج
تصویر تمازج
((تَ زُ))
آمیخته شدن، مخلوط شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مازح
تصویر مازح
((زِ))
مزاح کننده، بذله گو
فرهنگ فارسی معین
ساکت شو
فرهنگ گویش مازندرانی