قسمی از آش است در ترکی. (غیاث اللغات). خوراک معروف ترکان. (کاشغری ج 1 ص 378، از حاشیۀ برهان چ معین). آشی است که از سماق پزند. (انجمن آرا) (از فرهنگ نظام) (آنندراج). و به اصل تتم آش بوده و بعضی آن را ترکی دانند و چنین است. (انجمن آرا) (آنندراج). شاید لفظ مذکور مرکب است از تتم ترکی بمعنی سماق و لفظ آج مبدل آش فارسی. (فرهنگ نظام). فروزانفر در تعلیقات کتاب فیه مافیه آرد: تتماج بضم اول لفظی است ترکی و آن نوعی از آش خمیر است که با دوغ یا کشک سازند و گفتۀ مولانا در مثنوی: نه چنان بازیست کو از شه گریخت سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت تا که تتماجی پزد اولاد را دید آن باز خوش خوش زاد را. این معنی را تأیید میکند.... احمد بن منوچهر شست کله از شعرای قرن ششم قصیده ای در وصف تتماج گفته است که به قصیدۀ تتماجیه شهرت دارد و تا حدی طرز ساختن آن را روشن میسازد و مطلعش این است: چو رایت صبح شد درفشان شد خیل ستارگان پریشان. و این قصیده را در مونس الاحرار نسخۀ عکسی متعلق بکتاب خانه ملی توان یافت و در دیوان خاقانی چاپ هند نیز به وی نسبت داده اند. رجوع بکتاب فیه مافیه ص 242 شود: در جمله سبب تولد سنگ امتلاست و رطوبتهای لزج که از طعامهای غلیظ تولد کند چون گوشت گاو... و تتماج و رشته و کرنج و... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چشم اعدای تو خلیده بخار هم بر آنسان که سیخ در تتماج. سوزنی. نی چون تو کسی که آب تتماج خورد در مصطبه ها بغل زند کاج خورد. سوزنی. همه ترکان فلک را پس از این خلق تتماجی ایشان شمرند. خاقانی. آری آن را که در شکم دهل است برگ تتماج به ز برگ گل است. نظامی. خارکز نخل دور شد تاجش به که سازند سیخ تتماجش. نظامی. آب تتماج است آب روی عام که سگ شیطان از او یابد طعام. مولوی. زآب تتماجی که دادش ترکمان آنچنان وافی شده ست و پاسبان. مولوی. رزق ما از کاس زرین شد عقار وان سگان را آب تتماج از تغار. مولوی. در منزل شیخ شادی تتماج می پختند... بعضی درویشان تتماج را بغفلت در دیگ می انداختند. خواجۀ ما قدس روحه از قصرعارفان رسیدند... شما تتماج را بغفلت می اندازید... آن تتماج انگوربا شده بود... (انیس الطالبین). در دست هر یکی کاسۀ تتماجی پیدا شد در خاطر من گذشت چه بودی اگر سیخی بود. (انیس الطالبین). نام تتماج بر زبان راندم ماست راآب در دهان آمد. بسحاق اطعمه. جانم از کاچی و تتماج زمستان سیر شد استخوانهای قدیدم در نظر شمشیر شد. بسحاق اطعمه. وصف تتماج پر از قلیه چه شاید کردن که بهر برگ نبشته ست هزاران اسرار. بسحاق اطعمه. ، قطعه های باریک و نازک و بلند از خمیر که رشته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
قسمی از آش است در ترکی. (غیاث اللغات). خوراک معروف ترکان. (کاشغری ج 1 ص 378، از حاشیۀ برهان چ معین). آشی است که از سماق پزند. (انجمن آرا) (از فرهنگ نظام) (آنندراج). و به اصل تتم آش بوده و بعضی آن را ترکی دانند و چنین است. (انجمن آرا) (آنندراج). شاید لفظ مذکور مرکب است از تتم ترکی بمعنی سماق و لفظ آج مبدل آش فارسی. (فرهنگ نظام). فروزانفر در تعلیقات کتاب فیه مافیه آرد: تتماج بضم اول لفظی است ترکی و آن نوعی از آش خمیر است که با دوغ یا کشک سازند و گفتۀ مولانا در مثنوی: نه چنان بازیست کو از شه گریخت سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت تا که تتماجی پزد اولاد را دید آن باز خوش خوش زاد را. این معنی را تأیید میکند.... احمد بن منوچهر شست کله از شعرای قرن ششم قصیده ای در وصف تتماج گفته است که به قصیدۀ تتماجیه شهرت دارد و تا حدی طرز ساختن آن را روشن میسازد و مطلعش این است: چو رایت صبح شد درفشان شد خیل ستارگان پریشان. و این قصیده را در مونس الاحرار نسخۀ عکسی متعلق بکتاب خانه ملی توان یافت و در دیوان خاقانی چاپ هند نیز به وی نسبت داده اند. رجوع بکتاب فیه مافیه ص 242 شود: در جمله سبب تولد سنگ امتلاست و رطوبتهای لزج که از طعامهای غلیظ تولد کند چون گوشت گاو... و تتماج و رشته و کرنج و... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چشم اعدای تو خلیده بخار هم بر آنسان که سیخ در تتماج. سوزنی. نی چون تو کسی که آب تتماج خورد در مصطبه ها بغل زند کاج خورد. سوزنی. همه ترکان فلک را پس از این خلق تتماجی ایشان شمرند. خاقانی. آری آن را که در شکم دهل است برگ تتماج به ز برگ گل است. نظامی. خارکز نخل دور شد تاجش به که سازند سیخ تتماجش. نظامی. آب تتماج است آب روی عام که سگ شیطان از او یابد طعام. مولوی. زآب تتماجی که دادش ترکمان آنچنان وافی شده ست و پاسبان. مولوی. رزق ما از کاس زرین شد عقار وان سگان را آب تتماج از تغار. مولوی. در منزل شیخ شادی تتماج می پختند... بعضی درویشان تتماج را بغفلت در دیگ می انداختند. خواجۀ ما قدس روحه از قصرعارفان رسیدند... شما تتماج را بغفلت می اندازید... آن تتماج انگوربا شده بود... (انیس الطالبین). در دست هر یکی کاسۀ تتماجی پیدا شد در خاطر من گذشت چه بودی اگر سیخی بود. (انیس الطالبین). نام تتماج بر زبان راندم ماست راآب در دهان آمد. بسحاق اطعمه. جانم از کاچی و تتماج زمستان سیر شد استخوانهای قدیدم در نظر شمشیر شد. بسحاق اطعمه. وصف تتماج پر از قلیه چه شاید کردن که بهر برگ نبشته ست هزاران اسرار. بسحاق اطعمه. ، قطعه های باریک و نازک و بلند از خمیر که رشته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
یاد کردن مجد کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم نازیدن وفخر کردن به بزرگی و مجد آشکار کردن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
یاد کردن مجد کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم نازیدن وفخر کردن به بزرگی و مجد آشکار کردن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
تتماج با گوشت خرگوش یا چیزی ترش، دلیل بر غم و اندوه است. جابر مغربی اگر کسی بیند تتماج به گوشت بره یا گوشت گوسفند و ماست شیرین میخورد، دلیل که به قدر آن از مردم سپاهی وی را منفعت وخیر رسد. اگر بیند با گوشت گاو یا با گوشت خرگوش و کشک و ماست ترش میخورد، دلیل که منفعت اندک از مردم سفله دون بدو رسد. محمد بن سیرین
تتماج با گوشت خرگوش یا چیزی ترش، دلیل بر غم و اندوه است. جابر مغربی اگر کسی بیند تتماج به گوشت بره یا گوشت گوسفند و ماست شیرین میخورد، دلیل که به قدر آن از مردم سپاهی وی را منفعت وخیر رسد. اگر بیند با گوشت گاو یا با گوشت خرگوش و کشک و ماست ترش میخورد، دلیل که منفعت اندک از مردم سفله دون بدو رسد. محمد بن سیرین