جدول جو
جدول جو

معنی تلپاس - جستجوی لغت در جدول جو

تلپاس
صدای افتادن، سکندری، با سر به زمین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
پارسی ریاضت است و تپاسی یعنی ریاضت کش و رنج و کم خوابی و کم خواری بر خود نهادن و تپاسبد... ریاضت کشنده و مجاهدت کننده و آن را ’هرتاسب’ نیز گویند و ’سرداسب’ نیز خداجویی است که بی کم خوابی و کم خواری و جز تنهائی گزینی برهبرهای خردپسند یعنی دلایل عقلی خدای را جوید و نهان چیز آشکارا کند و گروه اول اهل ریاضت و مجاهده میباشند و آنها را پرتوی گویند که صاحب صفای دل شده اند و گروه دویم را رهبری خوانند که بدلیل عقل معرفت یافته اند و به اصطلاح این عهد گروه اول صوفیه اند و ثانی حکمای مشائیه اند. این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است. (انجمن آرا) (آنندراج). ریاضت و رنج کم خوارگی و کم خوابی و ایذای نفس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهری است در ترکستان. (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
صدای افتادن جسم سنگین به زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
اجاق، پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
مارمولک، صدای ریختن آب
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ریختن آب، صدای ناگهانی افتادن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ناگهانی و مبهم
فرهنگ گویش مازندرانی
سیرکوهی، نوعی علف
فرهنگ گویش مازندرانی
خار زار، تیغ و خار، خواب توام با بی حسی و کرختی
فرهنگ گویش مازندرانی