- تلوتلو ((تِ تِ))
حرکت به چپ و راست مانند راه رفتن اشخاص مست
معنی تلوتلو - جستجوی لغت در جدول جو
- تلوتلو
پس، پی، دنبال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نمدزین، نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، ترمه، تکلتو
طایفه ای از طوایف قشقایی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 83)
(اِ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
ناویدن چیز آونگان. جنبیدن چیزی که آویخته باشد در هوا. از سویی به سویی شدن و بازآمدن چیزی آویخته. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، حرکتی که مست طافح کند که گاهی بسویی و گاهی بسوی دیگر میل کند. از سویی به سویی تمایل کردن مست یا بیمار در رفتن. هر لحظه به جانبی مایل شدن، چنانکه مستان گاه رفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
(تَ تِ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ تلتله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
واختل ذوالمال و المثرون قدبقیت
علی التلاتل من اقوالهم عقد.
و گویند تلاتل شدائد مقلقه است و واحدی ندارد. (از اقرب الموارد). جمع تلتله. رجوع به تلتله شود
واختل ذوالمال و المثرون قدبقیت
علی التلاتل من اقوالهم عقد.
و گویند تلاتل شدائد مقلقه است و واحدی ندارد. (از اقرب الموارد). جمع تلتله. رجوع به تلتله شود
(تُ تَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حیات داود که در بخش گناوۀ شهرستان بوشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
(اُ)
لغت نامه دهخدا
لولو. وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. این لفظ را بصورت مخفف لولو بیشتر استعمال کنند. (فرهنگ نظام). رجوع به لولو شود.
(گَ)
لغت نامه دهخدا
در خاتم کاری، شکلی مرکب از چهارپره که یکی در میان قرار دارد و سه پره در اطراف آن است و دارای مقطع مثلثی است. (فرهنگ فارسی معین)
دهی از دهستان جرگلان است که در بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع است و 315 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
(عُ)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 40 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 40 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل مایل به گرمی. سکنۀ آن 156 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(سُ)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گنجگاه بخش سنجیده شهرستان هروآباد. دارای 243 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی فرش و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
محلی است در کناردریای احمر. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2074)
(تَ کَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان زیرکوه سورتیجی است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(تَ تَ)
لغت نامه دهخدا
تلالا:
مست و خراب می روم در ره عشق بوالعلا
باک ندارم از بلاتن تننا تلاتلا.
مولوی (از انجمن آرا).
رجوع به تلالا شود
مست و خراب می روم در ره عشق بوالعلا
باک ندارم از بلاتن تننا تلاتلا.
مولوی (از انجمن آرا).
رجوع به تلالا شود
درخشیدن برق، درخشیدن ستاره و افروختن و نورانی بودن، رخسار، درخشش، درخشندگی
شکلی مرکب از چهار پره که یکی در میان قرار دارد و سه پره در اطراف آن است و دارای مقطع مثلثی است
برق، تابش، جلا، جلوه، درخشش، درخشندگی، زرق وبرق، فروزش، فروغ لمعان، برق زدن، درخشیدن
حرکات اضافی و پاندولی بدن در حال راه رفتن
صوتی برای فراخواندن گوساله
گریه همراه با ناله، زاری و فریاد، خیلی سریع، باشتاب
تلخ مزه
آویزان
از روستاهای شرق گرگان
آویزان
مترسک، موجودی خیالی که با آن کودک را بترسانند