جدول جو
جدول جو

معنی تلهیع - جستجوی لغت در جدول جو

تلهیع
(تَ حَزْ زُ)
بیهوده و هرزه گفتن و قیل و قال کردن، به فصاحت تکلم کردن. (ناظم الاطباء). افراط در سخن و تبلتع. (از اقرب الموارد). یقال: تلهیع فی کلامه، دعوی فراست و زیرکی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ حَزْ زُ)
بسیار فاتولیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به خواری دورکردن یا بر بن پستانها یا بر بن شانه های کسی زدن و یا بدست درخستن او را. (از اقرب الموارد). بدست درخستن و سپوختن به خواری کسی را یا بر بن پستان یا بر بن کتف زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
گسترده گردیدن و منبسط شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تهیع السراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
افزونی نمودن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بازی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، روزگار گذاشتن به چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : تا مادام که آنجا مقام داشتی و در کار عشرت و ادمان تلهی گویی نصیحت قهستانی را به سمع قبول استماع نموده بود. (جهانگشای جوینی) ، فراموش کردن، غفلت ورزیدن، ترک دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جید تلیع، گردن دراز. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). دراز از مردمان و گردنها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک برافروختن آتش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلهب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَزْ زُ)
نهاری دادن. (تاج المصادر بیهقی). نهاری دادن و ناشتا شکستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَ فُ)
لگد زدن بر سینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشت زدن بر استخوان بناگوش و پس و بن گردن کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَزْ زُ)
آرمان خوردن. (مجمل اللغه). وانفساه گفتن: لهف نفسه تلهیفاً، وانفساه گفت و کذا لهف امه و لهف امیه ای ابویه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دریغ و افسوس خوردن و اندوه نمودن و وانفساه گفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَزْ زُ)
نهاری دادن. (تاج المصادر بیهقی). نهاری کردن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناشتا شکستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هدیه آوردن از سفر آینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فروگرفتن موی سپید سر را، سر پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لفع رأسه، اذا غطاه. (اقرب الموارد) ، بسیار خوردن، باشگونه کردن توشه دان را و تسمه اش در میان آوردن و بعد از آن گاهی شکسته و وادارند و گاهی دوزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بخود درکشیدن زن را و فروگرفتن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بخود درکشیدن غلام را و فروگرفتن او را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَرْ رُ)
مبالغه اللوع. (تاج المصادر بیهقی). بیمار کردن دوستی کسی را. (از اقرب الموارد) ، عذاب دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ابن مجمربن نعیم بن سلامهالیحصبی من الافیوش مطر بن یحصب، له ادراک قال ابن یونس شهد فتح مصر. (الاصابه ج 6 ص 12)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلهیف
تصویر تلهیف
دریغا گویی، اندوه نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلیع
تصویر تلیع
گردن دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهی
تصویر تلهی
بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهیب
تصویر تلهیب
بر افروزاندن، آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار