جدول جو
جدول جو

معنی تلغف - جستجوی لغت در جدول جو

تلغف
(تَ)
آمادۀ گرفتن سرکسی شدن شیر و اشتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتافتن در خوردن چیزی با دست بی خائیدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلف
تصویر تلف
هلاک شدن، کشته شدن، هدر رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلهف
تصویر تلهف
دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوه بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلطف
تصویر تلطف
نرمی و مهربانی کردن، اظهار لطف و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلقف
تصویر تلقف
چیزی را به سرعت ربودن
لقمه را به سرعت فرو بردن
چیزی را به سرعت فراگرفتن و ازبر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لُ)
آماده شدن شیر یا شتر به گرفتن سر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
مرد ضخیم اندام آگنده گوشت. (از منتهی الارب) ، مضطرب خلقت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ غَ)
گرداندام تمام خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- بقره سلغف، گاو فربه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِلْ لَ)
لاغر مضطرب خلقت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آرمان خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). اندوه بردن. (زوزنی). دریغ خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و از سر تأسف و تلهف می گفت. (سندبادنامه ص 100)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از زیر فروریخته شدن حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زود فروخوردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فروخوردن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلعیدن طعام. (از اقرب الموارد) ، زود فراگرفتن چیزی را. (آنندراج). بسرعت گرفتن چیزی را بدست گرفتن آن را از دست کسی که آن را اندازد. گویند: تلقف الکره برأس الصولجان. (از اقرب الموارد) ، از عیبهای خلقیۀ اسب است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 26). رجوع به تلقیف شود
لغت نامه دهخدا
خویشتن بین باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 248). خویشتن بین. (حاشیۀفرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
مغاکی کردن گرداگردچاه و مغاکی شدن کنارۀ چاه. لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
لحاف ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برای خود لحاف قرار دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَغْ غِ)
شیر و شتر که آمادۀ گرفتن کسی شود. (آنندراج) (از منتهی الارب). آماده و مهیای برجستن و گرفتن کسی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلغف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بر یکدیگر نرمی کردن. (منتهی الارب). لطف کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نرمی نمودن و مهربانی کردن. (آنندراج). نرمی کردن. (ناظم الاطباء). ترفق. (اقرب الموارد) :
دست بر پشت مار مالیدن
به تلطف نه کار هشیار است.
سعدی.
رجوع به تلطف کردن و تلطف نمودن شود.
، خشوع کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این معنی با معنی پیشین متقارب است. (اقرب الموارد) ، حیله کردن بر کسی تا جائیکه به اسرار او آگاه گردد. (از اقرب الموارد) ، درنگریستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
(تَ حان ن)
مانده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور و دراز راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : تلغبنی الدهر و تلعبت بهم القفار و تلغبتهم الاسفار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
خوشبوی آلودن در ملاغم دهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ملاغم جنبانیدن وقت سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و ملاغم گرداگرد درون دهان. (آنندراج). قال ابن اعرابی قلت لاعرابی متی المسیر فقال تلغموا بیوم السبت، یعنی ذکروه و اشتقاقه من حرکوا ملاغمهم به. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَبْبُ)
جامه در خود پیچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پر از خشم شدن بر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ طَ رَ)
غالیه بکارداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). غالیه کردن موی و ریش را. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به تغلی شود. (ناظم الاطباء) ، غلاف یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لغف
تصویر لغف
فرو خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلف
تصویر تغلف
نیام یابی (نیام غلاف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلف
تصویر تلف
رایگان، هلاک، اتلاف و زیان و تبذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقف
تصویر تلقف
فرو خوردن، فراگیری یاد گیری
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی، مهربانی، چربدستی نرمی کردن مهربانی کردن، چربدستی کردن چابکی ورزیدن، نرمی مهربانی، چربدستی چابکی، جمع تلطیفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحف
تصویر تلحف
نهالین دوختن (نهالین لحاف) دوآج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دریغیدن دریغ خوردن، جاشاکیدن (غم خوردن) دریغ خوردن اندوه بردن افسوس خوردن، اندوه خوری، جمع تلهفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهف
تصویر تلهف
((تَ لَ هُّ))
افسوس خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلطف
تصویر تلطف
((تَ لَ طُّ))
نرمی کردن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلف
تصویر تلف
((تَ لَ))
هلاک شدن، نابود شدن
فرهنگ فارسی معین
افسوس، تاسف، دریغ، غم خوردن، دریغ ورزیدن، افسوس خوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رافت، عطوفت، لطف، ملاطفت، مهربانی، مهرورزی، نرمی
متضاد: خشونت، درشتی، مهربانی کردن، ملاطفت کردن، نرمی کردن، لطف کردن
متضاد: خشونت ورزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تلف
تصویر تلف
Dissipation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تلف
تصویر تلف
рассеяние
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تلف
تصویر تلف
Verstreuung
دیکشنری فارسی به آلمانی