جدول جو
جدول جو

معنی تلحیج - جستجوی لغت در جدول جو

تلحیج
(تَجَ جُهْ)
درهم کردن و آمیختن خبری را و آشکار کردن خلاف آنکه در دل است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَجْ)
به لجه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: لججت السفینه، ای خاضت اللجه و کذا الجج القوم،ای دخلوا لجه البحر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ یَ)
عمامه به زیر حنک درآورده بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: نهی عن الاقتعاط و امر بالتحلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
میان پای از هم باز نهادن. (تاج المصادر بیهقی). پیش پایها نزدیک نهادن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
خراشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (ازالمنجد) ، بدندان گرفتن گورخر یکدیگر را و نیک خراشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بدندان گرفتن چنانکه تأثیر کند در آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَزْ زُ)
نهاری دادن. (تاج المصادر بیهقی). نهاری دادن و ناشتا شکستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَدْ دُ)
ناشتا شکستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلمج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَرْ رُ)
کژ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَجْهْ)
به شمشیر زدن، نشان گذاشتن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَهَْ هَُ)
به پایان رسانیدن خبر را و اندک اندک آشکار نمودن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استقصاء خبرو تبیین آن اندک اندک. (از اقرب الموارد) ، تنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کان من مضی لایفتشون عن هذا ولا یلحصون، ای لایشددون و لایستقصون. (اقرب الموارد) ، تنگ گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازداشتن کسی را از چیزی. (از اقرب الموارد) ، سختی کردن در کاری، قوت دادن در امور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، استوار و محکم کردن نامه را. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
داغی است زیر چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ ضُ)
دامن کشان رفتن به ناز (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَهَْ هَُ)
به آواز خوش و حزین خواندن، یقال: لحن فی قرائته، ای طرب فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغییر دادن کلمه است برای زیبائی صدا و این عمل مکروه و بدعت است. (از تعریفات جرجانی) ، به خطا نسبت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسحیج
تصویر تسحیج
خراشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلویج
تصویر تلویج
کج کردن کجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحیف
تصویر تلحیف
دامن کشان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحین
تصویر تلحین
سوز خوانی به آواز سوزرناک خواندن نغمه پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
روانداز نمدی اسب
فرهنگ گویش مازندرانی