جدول جو
جدول جو

معنی تلحف - جستجوی لغت در جدول جو

تلحف
(تَجْ)
لحاف ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برای خود لحاف قرار دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تلحف
نهالین دوختن (نهالین لحاف) دوآج کردن
تصویری از تلحف
تصویر تلحف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلطف
تصویر تلطف
نرمی و مهربانی کردن، اظهار لطف و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلقف
تصویر تلقف
چیزی را به سرعت ربودن
لقمه را به سرعت فرو بردن
چیزی را به سرعت فراگرفتن و ازبر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلهف
تصویر تلهف
دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوه بردن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ حَ)
چادر. ملحفه. ج، ملاحف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چادر که زن خود را با آن بپوشاند. ملحفه. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به ملحفه شود، لباس که بالای لباسهای دیگر بپوشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خویشتن بین باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 248). خویشتن بین. (حاشیۀفرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ یَ)
عمامه به زیر حنک درآورده بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: نهی عن الاقتعاط و امر بالتحلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
بخیل دشوارخوی شدن، پس ماندن و درنگ کردن، آب راندن دهن به حرص خوردن انار ترش و جز آن، جامه برچیدن جهت جنگ و سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
مغاکی کردن گرداگردچاه و مغاکی شدن کنارۀ چاه. لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بخطا خواندن نبشته را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خطا کردن قاری در خواندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بر یکدیگر نرمی کردن. (منتهی الارب). لطف کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نرمی نمودن و مهربانی کردن. (آنندراج). نرمی کردن. (ناظم الاطباء). ترفق. (اقرب الموارد) :
دست بر پشت مار مالیدن
به تلطف نه کار هشیار است.
سعدی.
رجوع به تلطف کردن و تلطف نمودن شود.
، خشوع کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این معنی با معنی پیشین متقارب است. (اقرب الموارد) ، حیله کردن بر کسی تا جائیکه به اسرار او آگاه گردد. (از اقرب الموارد) ، درنگریستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از زیر فروریخته شدن حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زود فروخوردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فروخوردن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلعیدن طعام. (از اقرب الموارد) ، زود فراگرفتن چیزی را. (آنندراج). بسرعت گرفتن چیزی را بدست گرفتن آن را از دست کسی که آن را اندازد. گویند: تلقف الکره برأس الصولجان. (از اقرب الموارد) ، از عیبهای خلقیۀ اسب است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 26). رجوع به تلقیف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آرمان خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). اندوه بردن. (زوزنی). دریغ خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و از سر تأسف و تلهف می گفت. (سندبادنامه ص 100)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از المنجد). به تکلف رفتن بسوی کسی یا عام است. (منتهی الارب). به تکلف رفتن بسوی کسی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با سرین خرامیدن کودک بر زمین پیش از آنکه راه رود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکسو گردیدن و دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور شدن و عقب ماندن. (از متن اللغه). دور شدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(طِلْ لَ)
زدن سخت. لغتی است در طلحیف. (منتهی الارب). رجوع به طلحیف شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
زدن سخت. طلحیف، گرسنگی سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِلْ لَ)
مضطرب خلقت. رجوع به شلخف شود، احمق فربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ ضُ)
دامن کشان رفتن به ناز (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَبْبُ)
جامه در خود پیچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پر از خشم شدن بر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
آماده شدن شیر یا شتر به گرفتن سر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آمادۀ گرفتن سرکسی شدن شیر و اشتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتافتن در خوردن چیزی با دست بی خائیدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَحْ حِ)
لحاف سازنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تلحف شود
لغت نامه دهخدا
ملحفه و ملافه در فارسی: چادر رکوک که زنان بر سر کنند، بستر آهنگ، زبر پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلحف
تصویر شلحف
کج و کوله گول و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
دریغیدن دریغ خوردن، جاشاکیدن (غم خوردن) دریغ خوردن اندوه بردن افسوس خوردن، اندوه خوری، جمع تلهفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحیف
تصویر تلحیف
دامن کشان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی، مهربانی، چربدستی نرمی کردن مهربانی کردن، چربدستی کردن چابکی ورزیدن، نرمی مهربانی، چربدستی چابکی، جمع تلطیفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقف
تصویر تلقف
فرو خوردن، فراگیری یاد گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحظ
تصویر تلحظ
تنگی تنگ شدن، بر چفسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصحف
تصویر تصحف
کلمه ای که طور دیگر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلحف
تصویر متلحف
دواجدوز (دواج لحاف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلطف
تصویر تلطف
((تَ لَ طُّ))
نرمی کردن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلهف
تصویر تلهف
((تَ لَ هُّ))
افسوس خوردن
فرهنگ فارسی معین