جدول جو
جدول جو

معنی تلاؤم - جستجوی لغت در جدول جو

تلاؤم
(تَ)
کفشیر پذیرفتن جراحت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استصلاح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
خرد و حقیر نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصاغر. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
یکدیگر را نکوهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را نکوهنده و ملامت کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تلاوم شود
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
فراگرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تناول چیزی. (از اقرب الموارد) ، سپس ماندن و دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واپس ایستادن و دور شدن. (آنندراج). تأخر و تباعد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تقویم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقویم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَرْ رُ)
فال گرفتن بچیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فال نیک گرفتن. (آنندراج). خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). تفاءل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاءل و تفؤل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
شرم داشتن. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به تزأک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
همدیگر خواستن چیزی را. (آنندراج). تسأل. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به تساءل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فخر کردن و نازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تماءر القوم تماؤراً، تفاخروا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
فال بد زدن بچیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطیر و ترقب شر. (از متن اللغه). تطیر و آن ضد تیمن است. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بسوی دست چپ کسی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسوی چپ گرفتن کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، گرفتن ناحیۀ شام را. (از المنجد) (از متن اللغه) ، خویشتن را بملک شام نسبت کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشأم شود
لغت نامه دهخدا
نزار شدن. (تاج المصادر بیهقی). نزارو حقیر و خرد و باریک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرد شدن. (از اقرب الموارد) ، پوشیدن شخص خود را به نشستن و حقیر و خرد نمودن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان ساختن خود به نشستن و خرد و حقیر نمودن از ترس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلباس مانند گرگ شده پوشیدن، برای ناقه تا بر بچۀ غیر مهربان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد) ، نرم و مختلف وزیدن باد، گرفتن چیزی بنوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تذؤب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بازآمدن از سفر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، دیرینه گشتن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گیاه ذؤنون چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کفشیر گرفتن جراحت. (منتهی الارب). کفشیر پذیرفتن زخم و اصلاح شدن آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خمیازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و این بر وزن تفاعل است و تثاوب با واو، گفته نمیشود. (منتهی الارب). فاژیدن
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
یکدیگر را ملامت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). همدیگر را نکوهیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَرْ رُ)
پر گشتن دهان شتر از گیاه سبز. (منتهی الارب). و رجوع به تفؤم و تفئیم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
از ’ب ٔس’، با هم فقر ورزیدن و فروتنی فقیرانه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خشوع نمودن فقرا توأم با فروتنی و زاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان پشتکوه است که در بخش دودانگۀ شهرستان ساری واقع است و130تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ ءَ)
فراهم آمدن و انبوهی کردن بر آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تثاون و تتأن. (قطر المحیط). تتاون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تتأن و تثاون شود، آمدن شکار را از چپ و راست. (از قطر المحیط) (آنندراج). رجوع به تثاون و تتأن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلاوی
تصویر تلاوی
گرد آمدن مردم
فرهنگ لغت هوشیار
به هم خوردگی، بهم خوردن بهم برآمدن بیکدیگر خوردن (موجها) : تلاطم امواج، بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن، بهم خوردگی، سیلی زنی، جمع تلاطمات. بیکدیگر زدن موجهای دریا
فرهنگ لغت هوشیار
خوانش، خواندن قرائت کردن، قرائت. خواندن قرآن و جز آن، خواندن با قرائت و اندیشه و تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوش
تصویر تلاوش
عمل تراویدن، تراوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوه
تصویر تلاوه
خوانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
انبوهی کردن کار بر کسی، همیشگی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلائم
تصویر تلائم
سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاوم
تصویر تقاوم
در جنگ روبروی هم ایستادن و پایداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلاوم
تصویر متلاوم
همنکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوم
تصویر تلاوم
همنکوهی نکوهیدن یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاویم
تصویر تقاویم
جمع تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
هم یابی همراه بودن، در پای هم بودن لازم هم بودن بیکدیگر وابسته بودن، همراهی، لزوم وابستگی، جمع تلازمات. لازم هم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
ادامه، ماندگاری
فرهنگ واژه فارسی سره