جدول جو
جدول جو

معنی تلامیذ - جستجوی لغت در جدول جو

تلامیذ
تلمیذ ها، شاگردان، دانش آموزان، جمع واژۀ تلمیذ
تصویری از تلامیذ
تصویر تلامیذ
فرهنگ فارسی عمید
تلامیذ
(تَ)
جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مثل تلامذه. (آنندراج). رجوع به تلمیذ و تلام و تلامی شود.
- تلامیذ بوالبشر، کنایه از فرشتگان است. (انجمن آرا).
- تلامیذ رحمن، کنایه از شعراست. (انجمن آرا).
- تلامیذ شیطان، کنایه از محیل و مفسد است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تلامیذ
جمع تلمیذ، شاگردان جمع تلمیذ شاگردان
تصویری از تلامیذ
تصویر تلامیذ
فرهنگ لغت هوشیار
تلامیذ
((تَ))
جمع تلمیذ، شاگردان
تصویری از تلامیذ
تصویر تلامیذ
فرهنگ فارسی معین
تلامیذ
تلامذه، تلمیذها، طلاب، محصلین
متضاد: اساتید، معلمین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلاتین
تصویر تلاتین
بلغار، نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
تعویذ، دعایی که بر کاغذ می نویسند و برای دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت به گردن یا بازو می بندند، پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلمیذ
تصویر تلمیذ
کسی که نزد معلم درس می خواند، شاگرد، دانش آموز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلامذه
تصویر تلامذه
تلمیذ ها، شاگردان، دانش آموزان، جمع واژۀ تلمیذ
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تلمیع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال: فیه تلمیع و تلامیع، اذا کان فیه الوان شتی. (اقرب الموارد). رجوع به تلمیع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلمیذ و تلام شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
شاگرد. و این معرب تلمیذ است که بفتح باشد. (غیاث اللغات). شاگرد و محصل. (ناظم الاطباء). شاگرد و تلامذه جمع و ظاهراً فارسی است و عربی فصیح نیست و لهذا صاحب قاموس نیاورده... (آنندراج). شاگرد. ج، تلام، تلامی، تلامیذ، تلامذه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شاگرد و این اسم مولد است. (از بحر الجواهر). متعلم و خادم و گویند کسی است که خود را تسلیم معلمی کند تا او را هنری بیاموزد، علم بود یا نه، پس مدتی او را خدمت کند تا آن را از او بیاموزد. (از اقرب الموارد). صاحب نشوءاللغه این کلمه را در ذیل اعجمیات معروف یا مشهور آورده و معادل آن را ذیل عربیات فراموش شده و مجهول ’خریج’ ذکر کرده است. رجوع به همین کتاب ص 94 شود: عطارد تلمیذ افادت او بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 255). تلمیذ بی ارادت، عاشق بی زر است. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توامین
تصویر توامین
تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلامیه
تصویر غلامیه
کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامید
تصویر علامید
جمع علماد، گروهه های ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلامیس
تصویر پلامیس
لاتینی ماهی گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلامذه
تصویر تلامذه
جمع تلمیذ، شاگردان جمع تلمیدذ شاگردان. شاگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلامید
تصویر جلامید
جمع جلمود، خرسنگ ها شتران کلانسال ثقل و سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
جمع تعویذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمیذ
تصویر تلمیذ
شاگرد و محصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلامذه
تصویر تلامذه
((تَ مِ ذِ))
جمع تلمیذ، شاگردان
فرهنگ فارسی معین
((مِ))
جسمی است آلی که با الدئیدفرمیک تشکیل رزینی می دهد که در گرما قالب گیری می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
((تَ))
جمع تعویذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلمیذ
تصویر تلمیذ
((تِ))
شاگرد، دانش آموز، جمع تلامذه، تلامیذ
فرهنگ فارسی معین
دانش آموز، شاگرد، طلبه، محصل
متضاد: استاد، معلم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
Totality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
totalité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
целостность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
Gesamtheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
цілісність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
całkowitość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
整体
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
totalidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
totalità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تمامیت
تصویر تمامیت
totalidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی