دهی است از موصل. (منتهی الارب). قریۀ بزرگی است در نواحی موصل در مشرق دجله که بین این دو هشت فرسخ مسافت است و از بزرگترین قریه های موصل و آبادترین آن بوده است. (از معجم البلدان)
دهی است از موصل. (منتهی الارب). قریۀ بزرگی است در نواحی موصل در مشرق دجله که بین این دو هشت فرسخ مسافت است و از بزرگترین قریه های موصل و آبادترین آن بوده است. (از معجم البلدان)
جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مثل تلامذه. (آنندراج). رجوع به تلمیذ و تلام و تلامی شود. - تلامیذ بوالبشر، کنایه از فرشتگان است. (انجمن آرا). - تلامیذ رحمن، کنایه از شعراست. (انجمن آرا). - تلامیذ شیطان، کنایه از محیل و مفسد است. (انجمن آرا)
جَمعِ واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مثل تلامذه. (آنندراج). رجوع به تلمیذ و تلام و تلامی شود. - تلامیذ بوالبشر، کنایه از فرشتگان است. (انجمن آرا). - تلامیذ رحمن، کنایه از شعراست. (انجمن آرا). - تلامیذ شیطان، کنایه از محیل و مفسد است. (انجمن آرا)
دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاته دشت شهرستان نوشهر واقع در 20000 گزی جنوب باختری حسن کیف و 10000 گزی جنوب باختری مرزان آباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در7000هزارگزی این آبادی آب معدنی گازداری وجود دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاته دشت شهرستان نوشهر واقع در 20000 گزی جنوب باختری حسن کیف و 10000 گزی جنوب باختری مرزان آباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در7000هزارگزی این آبادی آب معدنی گازداری وجود دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
یکدیگر را لمس کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). یکدیگر را بسودن. (ترجمان القرآن) (دهار). یکدیگر را به دست بسودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مجامعت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن) (دهار) (از ذیل اقرب الموارد). گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آرامش با زن. مواقعه. مباضعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در خرید و فروخت آنکه گوید اگر دستت بر مبیع بسایی به چندین بها خریده باشی یا بگوید هرگاه جامۀ ترا لمس کردم یا تو لمس کردی جامۀ مرا بیع به چندین بها واجب می گردد. یا آنکه متاع را از پشت جامه لمس کند و به آن نگاه نکند، و از این نوع بیع نهی شده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابوحنیفه گوید این گونه بیع از ایام جاهلیت است و بیع فاسدی است. (از اقرب الموارد). عبارت از اینکه خریدار به فروشنده گوید هرگاه من جامۀ ترا بسودم و نیز جامۀ مرا بسودی معامله انجام یافته است. ابوحنیفه گفته است ملامسه آن است که بگویی من این کالا را به فلان مبلغ به تو بفروشم و همین که ترا بسودم معامله را انجام یافته باید تلقی کرد و همین عمل را درباره خریدار هم ملامسه گویند. این نوع معامله در روزگار جاهلیت و پیش از اسلام مرسوم بوده و فاسد و تباه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
یکدیگر را لمس کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). یکدیگر را بسودن. (ترجمان القرآن) (دهار). یکدیگر را به دست بسودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مجامعت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن) (دهار) (از ذیل اقرب الموارد). گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آرامش با زن. مواقعه. مباضعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در خرید و فروخت آنکه گوید اگر دستت بر مبیع بسایی به چندین بها خریده باشی یا بگوید هرگاه جامۀ ترا لمس کردم یا تو لمس کردی جامۀ مرا بیع به چندین بها واجب می گردد. یا آنکه متاع را از پشت جامه لمس کند و به آن نگاه نکند، و از این نوع بیع نهی شده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابوحنیفه گوید این گونه بیع از ایام جاهلیت است و بیع فاسدی است. (از اقرب الموارد). عبارت از اینکه خریدار به فروشنده گوید هرگاه من جامۀ ترا بسودم و نیز جامۀ مرا بسودی معامله انجام یافته است. ابوحنیفه گفته است ملامسه آن است که بگویی من این کالا را به فلان مبلغ به تو بفروشم و همین که ترا بسودم معامله را انجام یافته باید تلقی کرد و همین عمل را درباره خریدار هم ملامسه گویند. این نوع معامله در روزگار جاهلیت و پیش از اسلام مرسوم بوده و فاسد و تباه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)