جدول جو
جدول جو

معنی تلام - جستجوی لغت در جدول جو

تلام
(تَ)
تلامی و تلامیذ و تلامذه. جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقره:
تتقی الشمس بمدریه
کالحمالیج بایدی التلام.
و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است.
(از المعرب جوالیقی صص 91-92).
رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود
لغت نامه دهخدا
تلام
(تِ)
جمع واژۀ تلم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به تلم شود
لغت نامه دهخدا
تلام
توله خوک یک ساله تا مرز دو سالگی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیام
تصویر تیام
(دخترانه و پسرانه)
در گویش لرستان به معنی چشمانم، بسیار عزیز و دوست داشتنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تالم
تصویر تالم
دردمند شدن، آزرده شدن، دردناک شدن، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
جدوجهد برای به دست آوردن چیزی، سعی، کوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلام
تصویر آلام
الم ها، دردها، رنج ها، جمع واژۀ الم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلال
تصویر تلال
تل ها، پشته ها، تپه ها، جمع واژۀ تل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاج
تصویر تلاج
شور و غوغا، برای مثال شب بیامد بر درم دربان باج / در بجنبانید با بانگ و تلاج (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۲)، مشغله، گرفتاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق، بسیار فربه، تنومند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلمیذ و تلام شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تلم، بمعنی آبکند یا شکاف در زمین بدرازا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
کوشش سعی جد و جهد جهت بدست آوردن چیزی. سعی و جستجو، کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
دردناک شدن دردیافت ویدا درد یافتن اندوهگین شدن دردمندی نمودن، اندوهناکی اندوهگنی، جمع تالمات
فرهنگ لغت هوشیار
هم شکم، دو چیز با هم همزاد همزاد جنابه، با هم کودکی که با کودک دیگر در یک هنگام زاییده شده باشد همزاد دو قلو. توامان توامین، جمع توائم، جفت (زن و شوهر)، دو چیز همراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمام
تصویر تمام
همه آن، تمام شئیی تمام آن، درست و کافی و کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلام
تصویر تکلام
مرد نیکو سخن و فصیح کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاج
تصویر تلاج
بانگ مشغله شور و غوغا. شور، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاحم
تصویر تلاحم
پیوسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع الم، درد ها رنج ها جمع الم دردها رنجها. یاآلام جسمانی. دردهایی که بتن رسد رنجهای بدنی. یا آلام روحانی روحی. تعبهایی که روح را آزار دهد ج الم، دردها، رنج ها
فرهنگ لغت هوشیار
هم یابی همراه بودن، در پای هم بودن لازم هم بودن بیکدیگر وابسته بودن، همراهی، لزوم وابستگی، جمع تلازمات. لازم هم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
به هم خوردگی، بهم خوردن بهم برآمدن بیکدیگر خوردن (موجها) : تلاطم امواج، بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن، بهم خوردگی، سیلی زنی، جمع تلاطمات. بیکدیگر زدن موجهای دریا
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلال
تصویر تلال
جمع تل، پشته ها جمع تل پشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوم
تصویر تلاوم
همنکوهی نکوهیدن یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلائم
تصویر تلائم
سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلثم
تصویر تلثم
بوسه دادن، بوسه گرفتن، دهان بند نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشام
تصویر تشام
مرغوایش (مرغوا فال بد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترام
تصویر ترام
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمام
تصویر تمام
آزگار، همه، پایان، هماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تالم
تصویر تالم
دردناک، اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توام
تصویر توام
همراه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلام
تصویر آلام
دردها، رنجها، رنج ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
کوشش
فرهنگ واژه فارسی سره