جدول جو
جدول جو

معنی تلارسر - جستجوی لغت در جدول جو

تلارسر
(تَ سَ)
دهی از دهستان پیشین است که در بخش راسک شهرستان سراوان واقع است و250تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
به سمت چپ گردیدن، به طرف چپ مایل شدن، انحراف به چپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاسر
تصویر تجاسر
جسارت و گستاخی کردن، دلیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رِ سَ)
تارک سر: فرق، تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب). مفرق، تار سر که فرق جای موی سر است. (منتهی الارب). قبض،بزرگ شدن سر یا تار سر. (منتهی الارب). قلۀ تار سر مردم. (منتهی الارب). رجوع به تار (مخفف تارک) شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
سخت و استوار گردیدن، دشوار شدن، ملتوی گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با یکدیگر دشوار گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). با هم دشواری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عدم توافق خریدار و فروشنده و یا زن و شوی، به بدیهه سخن گفتن بی آنکه قبلاً آن را آماده ساخته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چیزی که مانند خار باریک و سر تیز باشد. (آنندراج). هر چیز نوک دار. (ناظم الاطباء). خار بسیار سرتیز و هر چیز تیز نوکدار. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 361)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان ارزک از بخش نور شهرستان بابل است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تقریر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تراکم و بهم چسبیدن بنا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تلستار (تل آشور) مکانی است که بنی عدن در آنجا ساکن بودند بعد از آن آشوریان بدانجا غلبه کردند دوم پادشاهان 19:12 و کتاب اشعیا 37:12. رولنسن گمان میبرد که موقع تلاسار در غربی الجزیره در نزدیکی حاران و اورفا واقع است لیکن لیرد گمان دارد که در طرف غربی، در نزدیکی تل عفر، شانزده یلی موصل واقع است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تحریر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ سَ)
چارسر. اصطلاحی است در بازی ورق و آن چهار صورت یکسان چهار خال مختلف باشد. مانند چهارشاه که خال یا نقش چهارگانه شاه ورق است در هر دست ورق. و چهاربی بی که چهار خال یا نقش بی بی است در یک دست ورق و چهار سرباز که چهار نقش یا خال سرباز است در یک دست ورق. و این نام شاید بدانجهت اطلاق شده است که در صورت معمولاً نیمی از تنه که شامل سر و قسمت کمی از شانه و سینه است تصویر میشود و اطلاق سر به نقش از باب ذکر جزء و ارادۀ کل است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تؤرور. رجوع به تؤرور شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام دهی جزء دهستان گسکرات بخش صومعه سرا از شهرستان فومن واقع در 24 هزارگزی باختری صومعه سرا. دارای 245 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجاسر
تصویر تجاسر
گردنکشی نمودن، خیرگی نمودن، دلیر شدن بر کسی، بی پروائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمارس
تصویر تمارس
با هم جنگ و پیکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلایس
تصویر تلایس
نیکخویی، چشم پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضارس
تصویر تضارس
دشمنی و جنگ کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاسر
تصویر تعاسر
دشوارش دشوار شدن، استواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
بسمت چپ گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاسر
تصویر تجاسر
((تَ سُ))
دلیری کردن، گستاخی کردن، سرکشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
((تَ سُ))
به طرف چپ مایل شدن، مقابل تیامن، سمت چپ
فرهنگ فارسی معین
فعل فعال، ساعی، پرتلاش، زحمت کش، پرکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از دهات بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
مستراح، آبزیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
تلار کوچککومه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
مجموعه کومه ی گالشی و آغل رمه ها، کمک کردن در درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مراتعی در روستاهای کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه کندو
فرهنگ گویش مازندرانی
محدوده ی طویله، طویله
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی با ساقه ی بند بند و برگ سوزنی، دم اسبی
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاهی که برای تخته کوبی در نظر گرفته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی کوهستانی واقع در لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی