بانگ و مشغله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (اوبهی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شور و غوغا و غلغله. (برهان) (از غیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء) : شب بیامدبر درم دربان باج در بجنبانید با بانگ و تلاج. طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54). ز آه زخمی و آوازکوس و نالۀ نای بگوش چرخ رسد غلغل و غریو تلاج. منصور شیرازی (از فرهنگ جهانگیری). نیست ممکن در زمان عدل او کز کسی در ملک برخیزد تلاج. فخری (از فرهنگ رشیدی)
بانگ و مشغله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (اوبهی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شور و غوغا و غلغله. (برهان) (از غیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء) : شب بیامدبر درم دربان باج در بجنبانید با بانگ و تلاج. طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54). ز آه زخمی و آوازکوس و نالۀ نای بگوش چرخ رسد غلغل و غریو تلاج. منصور شیرازی (از فرهنگ جهانگیری). نیست ممکن در زمان عدل او کز کسی در ملک برخیزد تلاج. فخری (از فرهنگ رشیدی)
درمان کردن، دوا، درمان، چاره، کنایه از چاره گری، اندیشیدن چاره برای رفع یک مشکل علاج شدن: درمان شدن علاج کردن: درمان کردن، چاره کردن، برای مثال به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم (حافظ - ۷۰۰)
درمان کردن، دوا، درمان، چاره، کنایه از چاره گری، اندیشیدن چاره برای رفع یک مشکل علاج شدن: درمان شدن علاج کردن: درمان کردن، چاره کردن، برای مِثال به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم (حافظ - ۷۰۰)
دستگاهی در اتومبیل که راننده می تواند با اتصال دادن آن به موتور قدرت دورانی موتور را به جعبه دنده و چرخ های اتومبیل انتقال دهد یا با جدا کردن آن از موتور، اتومبیل را از حرکت باز دارد، این دستگاه به وسیلۀ پدال کلاچ که زیر پای چپ قرار دارد به کار می افتد
دستگاهی در اتومبیل که راننده می تواند با اتصال دادن آن به موتور قدرت دورانی موتور را به جعبه دنده و چرخ های اتومبیل انتقال دهد یا با جدا کردن آن از موتور، اتومبیل را از حرکت باز دارد، این دستگاه به وسیلۀ پدال کلاچ که زیر پای چپ قرار دارد به کار می افتد
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات