ممال تقوی. صاحب غیاث اللغات در ذیل تقوی ̍ آرد: در استعمال فارسیان گاهی بکسر واو نیز مستعمل است -انتهی: چو نفس نامیه قومی ز لشکرش را دید که پشت پای زدند از گزاف تقوی را. انوری. این تقویم تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 243)
ممال تقوی. صاحب غیاث اللغات در ذیل تَقوی ̍ آرد: در استعمال فارسیان گاهی بکسر واو نیز مستعمل است -انتهی: چو نفس نامیه قومی ز لشکرش را دید که پشت پای زدند از گزاف تقوی را. انوری. این تقویم تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 243)
حاج سیدنصرالله. از رجال دانشمند دورۀ اخیر قاجاریه و اوایل پهلوی است. وی بسال 1272 هجری شمسی در تهران متولد شد و در دوره های اول و دوم مجلس شورای ملی از تهران انتخاب گردید. او مدتی مدعی العموم و رئیس دیوان عالی تمیز و مدرس دانشکده های حقوق و معقول و منقول و رئیس دانشکدۀ معقول و منقول بود. او راست: هنجار گفتار در معانی و بیان فارسی و تصحیح دیوان ناصرخسرو. در سال 1326هجری شمسی در تهران درگذشت. (از فرهنگ فارسی معین)
حاج سیدنصرالله. از رجال دانشمند دورۀ اخیر قاجاریه و اوایل پهلوی است. وی بسال 1272 هجری شمسی در تهران متولد شد و در دوره های اول و دوم مجلس شورای ملی از تهران انتخاب گردید. او مدتی مدعی العموم و رئیس دیوان عالی تمیز و مدرس دانشکده های حقوق و معقول و منقول و رئیس دانشکدۀ معقول و منقول بود. او راست: هنجار گفتار در معانی و بیان فارسی و تصحیح دیوان ناصرخسرو. در سال 1326هجری شمسی در تهران درگذشت. (از فرهنگ فارسی معین)
پرهیزگاری. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفه و قوله تعالی هو اهل التقوی، ای اهل ان یتقی عقابه. (منتهی الارب). پرهیزگاری و ترس، یعنی ترسیدن از حق تعالی جل شأنه است در عواقب امور یا ترس نفس خود که مبادا رهزنی کرده او را در مهالک بعد و حجاب مبتلا سازد. (آنندراج). ترسیدن و پرهیزگاری. (غیاث اللغات). پرهیز و ترس از خدا و احتراز. قوله تعالی: هو اهل التقوی، ای اهل ان یتقی عقابه. (ناظم الاطباء). درلغت بمعنی اتقا و پرهیزکاری است و اتخاذ وقایت است و اصطلاحاً دوری کردن از عقوبت حق است بواسطۀ انجام طاعات حق. و بعضی گویند تقوی احتراز محرمات است فقط. فیض گوید تقوی آن است که محامد حق را وقایت خود سازد و اضافۀ همه کمالات و فضائل به حضرت او کند و خدای با چنین کس باشد چنانکه فرمود: ’ان اﷲ مع الذین اتقوا والذین هم محسنون’. در شرح تعرف است که اصل تقوی بر دو معنی است یکی ترسیدن و دیگری پرهیز کردن و تقوای بنده از خداوند بر دومعنی است یا خوف از عقاب است و یا از فراق. و علامت آن این است که از اوامر و نواهی خدا سرپیچی نکند و اگر از خوف فراق باشد از غیر حق پرهیز کند و با غیر او نیارامد تا از خدا جدا نماند و پرهیز کند از آنچه بدان میل نماید زیرا که هر اندازه که به غیر حق مایل باشد از حق دور باشد. محمد بن سبحان گوید تقوی ترک غیر خداست و بعضی گویند تقوی بیزاری جستن از غیر خدا و اخلاص در عبادت خداست. بعضی از بزرگان گویند تقوی از گناه دوری کردن و از نفس جدا گشتن است. (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سجادی صص 115 -116) : و پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. (کلیله و دمنه). و پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است. (کلیله و دمنه). و فرط تقوی و وفور دیانت و اخلاص و اختصاص من داشته است. (سندبادنامه ص 72). اگر از نقطۀ تقوی بگردد یک دمت دیده سزای دیدۀ کج بین ز میل آهنین باشد. عطار. ای حکم تو پیشکار طاعت ای حزم تو دستیار تقوی. سیف اسفرنگ. برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را. سعدی. ترا همچنین فضل است و امانت و تقوی و دیانت. (گلستان). هرکجا سلطان عشق آمد نماند قوت بازوی تقوی را محل. (گلستان). چون نبود خویش را دیانت و تقوی قطع رحم بهتراز مودت قربی. (گلستان). افلاس عنان ازکف تقوی بستاند. (گلستان). مرد خداپرست که تقوی طلب کند خواهی سفیدجامه و خواهی سیاه باش. حافظ
پرهیزگاری. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفه و قوله تعالی هو اهل التقوی، ای اهل ان یتقی عقابه. (منتهی الارب). پرهیزگاری و ترس، یعنی ترسیدن از حق تعالی جل شأنه است در عواقب امور یا ترس نفس خود که مبادا رهزنی کرده او را در مهالک بعد و حجاب مبتلا سازد. (آنندراج). ترسیدن و پرهیزگاری. (غیاث اللغات). پرهیز و ترس از خدا و احتراز. قوله تعالی: هو اهل التقوی، ای اهل ان یتقی عقابه. (ناظم الاطباء). درلغت بمعنی اتقا و پرهیزکاری است و اتخاذ وقایت است و اصطلاحاً دوری کردن از عقوبت حق است بواسطۀ انجام طاعات حق. و بعضی گویند تقوی احتراز محرمات است فقط. فیض گوید تقوی آن است که محامد حق را وقایت خود سازد و اضافۀ همه کمالات و فضائل به حضرت او کند و خدای با چنین کس باشد چنانکه فرمود: ’ان اﷲ مع الذین اتقوا والذین هم محسنون’. در شرح تعرف است که اصل تقوی بر دو معنی است یکی ترسیدن و دیگری پرهیز کردن و تقوای بنده از خداوند بر دومعنی است یا خوف از عقاب است و یا از فراق. و علامت آن این است که از اوامر و نواهی خدا سرپیچی نکند و اگر از خوف فراق باشد از غیر حق پرهیز کند و با غیر او نیارامد تا از خدا جدا نماند و پرهیز کند از آنچه بدان میل نماید زیرا که هر اندازه که به غیر حق مایل باشد از حق دور باشد. محمد بن سبحان گوید تقوی ترک غیر خداست و بعضی گویند تقوی بیزاری جستن از غیر خدا و اخلاص در عبادت خداست. بعضی از بزرگان گویند تقوی از گناه دوری کردن و از نفس جدا گشتن است. (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سجادی صص 115 -116) : و پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. (کلیله و دمنه). و پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است. (کلیله و دمنه). و فرط تقوی و وفور دیانت و اخلاص و اختصاص من داشته است. (سندبادنامه ص 72). اگر از نقطۀ تقوی بگردد یک دمت دیده سزای دیدۀ کج بین ز میل آهنین باشد. عطار. ای حکم تو پیشکار طاعت ای حزم تو دستیار تقوی. سیف اسفرنگ. برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را. سعدی. ترا همچنین فضل است و امانت و تقوی و دیانت. (گلستان). هرکجا سلطان عشق آمد نماند قوت بازوی تقوی را محل. (گلستان). چون نبود خویش را دیانت و تقوی قطع رحم بهتراز مودت قربی. (گلستان). افلاس عنان ازکف تقوی بستاند. (گلستان). مرد خداپرست که تقوی طلب کند خواهی سفیدجامه و خواهی سیاه باش. حافظ