جدول جو
جدول جو

معنی تقوصر - جستجوی لغت در جدول جو

تقوصر
(تَ تَرْ رُ)
درآمدن بعض چیزی در بعض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
کوتاهی ظاهر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَلْ لی)
شکله برکشیدن جامه و خربزه و آنچ بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). گرد بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قواره برآوردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یؤخذ رمانه فیقور رأسها قدردرهم و یصب علیه من دهن البنفسج. (ابن البیطار از یادداشت ایضاً) ، گریبان واری برگرفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گرد بریدن گریبان را. (از اقرب الموارد) : اذا قور رأس فجله و فترفیها دهن وردو قطر فی الاذن الوجیعه ابرأها و حیاً و اذا اخذت قطعه من فجل و قور فیها حفره و وضع فیها وزن اربعه دراهم... (ابن البیطار از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اظهار کوتاهی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن از امری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن از امری در حالی که بر آن قادر باشد، خرد و حقیر شدن نفس کسی، پست و در کشیده و کم گردیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَرْ رُ)
گذشتن اکثر شب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تهور. (اقرب الموارد). رجوع به تقور شود، پیچیدن مار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده و متفرق شدن ابر دائره وار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشغول داشتن بکاری و بسنده کردن، یقال: تقصرت الصبی به، مشغول داشتم آن کودک را به آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقویر
تصویر تقویر
گرد بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاصر
تصویر تقاصر
کوتاهی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار