در آب درآمدن و فرورفتن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در آب فرورفتن و غرق شدن. (از اقرب الموارد) ، برشدن گشن بر ناقۀ فروخفته جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
در آب درآمدن و فرورفتن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در آب فرورفتن و غرق شدن. (از اقرب الموارد) ، برشدن گشن بر ناقۀ فروخفته جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خاشه روی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پی بردن به خاکروبه ها و جستن آن را، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: شدالفرس علی الحجر فتقممها، یعنی سخت کرد بر مادیان وبرآمد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رها نکردن چیزی از مائده. (از اقرب الموارد)
خاشه روی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پی بردن به خاکروبه ها و جستن آن را، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: شدالفرس علی الحجر فتقممها، یعنی سخت کرد بر مادیان وبرآمد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رها نکردن چیزی از مائده. (از اقرب الموارد)
سبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حلقوم. (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب) ، ظرف و آوند عطار. (اقرب الموارد). کمکم. (منتهی الارب) ، ظرفی است مسین که آب را در آن گرم کنند و آن را محم نامند و مردم شام آن را غلایه خوانند. (اقرب الموارد از مصباح). اصمعی گوید این کلمه رومی معرب است، عرب آن را به کار برده ودر اشعار شیوا نیز آمده. (المعرب جوالیقی) ، در مثل گویند: علی هذا دار القمقم، ای الی هذاصار معنی الخیر و این مثل را درباره مردی زنند که به کارها خبیر باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
سبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حلقوم. (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب) ، ظرف و آوند عطار. (اقرب الموارد). کُمکُم. (منتهی الارب) ، ظرفی است مسین که آب را در آن گرم کنند و آن را محم نامند و مردم شام آن را غلایه خوانند. (اقرب الموارد از مصباح). اصمعی گوید این کلمه رومی معرب است، عرب آن را به کار برده ودر اشعار شیوا نیز آمده. (المعرب جوالیقی) ، در مثل گویند: علی هذا دار القمقم، ای الی هذاصار معنی الخیر و این مثل را درباره مردی زنند که به کارها خبیر باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)