جدول جو
جدول جو

معنی تقمقم - جستجوی لغت در جدول جو

تقمقم
(تَ)
در آب درآمدن و فرورفتن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در آب فرورفتن و غرق شدن. (از اقرب الموارد) ، برشدن گشن بر ناقۀ فروخفته جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ/ تِبْ)
خاشه روی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پی بردن به خاکروبه ها و جستن آن را، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: شدالفرس علی الحجر فتقممها، یعنی سخت کرد بر مادیان وبرآمد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رها نکردن چیزی از مائده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
غورۀ خشک. (منتهی الارب). غورۀ خرمای خشک، پر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
سبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حلقوم. (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب) ، ظرف و آوند عطار. (اقرب الموارد). کمکم. (منتهی الارب) ، ظرفی است مسین که آب را در آن گرم کنند و آن را محم نامند و مردم شام آن را غلایه خوانند. (اقرب الموارد از مصباح). اصمعی گوید این کلمه رومی معرب است، عرب آن را به کار برده ودر اشعار شیوا نیز آمده. (المعرب جوالیقی) ، در مثل گویند: علی هذا دار القمقم، ای الی هذاصار معنی الخیر و این مثل را درباره مردی زنند که به کارها خبیر باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قمقم
تصویر قمقم
پارسی تازی گشته غمغمه: آوند مسین که درآن آب گرم کنند، گلابدان
فرهنگ لغت هوشیار