- تقلیل
- کاهش
معنی تقلیل - جستجوی لغت در جدول جو
- تقلیل
- اندک کردن، اندک گردانیدن، کم قرار دادن چیزی
- تقلیل ((تَ))
- کاهش دادن، کاستن
- تقلیل
- کم کردن، کاستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
پیروی، دنباله روی
هضم کردن، خرج شدن
خلال شدن، سرکه شدن
خوار کردن، رام کردن
سایه افکندن سایه داری -1 سایه افکندندر سایه قرار دادن، سایبان ساختن
بانگیدن لگام
بی اراده گردانیدن
فروخواندن
از بن کندن بر کندن از بیخ بر کندن قلع کردن ریشه کن ساختن، ریشه کن سازی، جمع تقلیعات
همیشگی نمودن در رفتارو روش
دف زدن، خوشخوانی، پیشباز از کسی با خواندن و پایکوبی
متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن
باز گونه کردن، دگراندن دگر کردن زیر و رو کردنباژگون کردن، دیگرگون کردناز حالی بحالی در آوردن، بدل کردن حرف بحرف دیگر، بازگوئی، دیگرگونی، جمع تقلیب
جنبیدن
علت و سبب امری را بیان کردن
منسوب به خیانت کردن کسیرا، در زیر لباس پوشیدن
بسیار کشی میرانیدن
بوسه زدن
رخنه کردن
دگرگون ساختن
تاجگذاری تاج نهادن، درخشاندن، بد دل کردن
لا الله الا الله گفتن
گوش تیز کردن
فرا گرفتن، بپوشاندن چیزی و فراز گرفتن، بزرگ کردن، احترام گذاشتن
نیک تر کردن
از روی کار دیگری کاری انجام دادن، در فقه در امور شرعی و عبادات از مجتهدی پیروی کردن، گردن بند به گردن انداختن، کاری به عهدۀ کسی انداختن
تسبیح کردن، «لا اله الا اللّه» گفتن
برگردانیدن، وارون کردن، دگرگون کردن، وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر
ذلیل کردن، خوار گردانیدن، ذلیل شمردن
علت ذکر کردن، علت و سبب امری را بیان کردن، مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت کردن