جدول جو
جدول جو

معنی تقلید - جستجوی لغت در جدول جو

تقلید
از روی کار دیگری کاری انجام دادن، در فقه در امور شرعی و عبادات از مجتهدی پیروی کردن، گردن بند به گردن انداختن، کاری به عهدۀ کسی انداختن
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
فرهنگ فارسی عمید
تقلید
(تَ بَ رُ)
در گردن کردن کار و قلاده. (تاج المصادر بیهقی). قلاده در گردن کسی انداختن و از آنست کار در عهده کسی کردن، یقال: قلده العمل. (منتهی الارب). گردن بند در گردن انداختن و کار بعهدۀ کسی ساختن و بر گردن خود کار بگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تفویض کردن عمل بر ولی چنانکه قرار دادن قلاده بر گردن وی. (از اقرب الموارد) ، بدون نظر و تأمل پیروی کردن. (از اقرب الموارد). مجازاً بمعنی پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن. (غیاث اللغات) (آنندراج). متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت و از روی کار دیگران کاری کردن. (ناظم الاطباء) :
تقلید نپذیرفتم و حجت ننهفتم
زیرا که نشد حق بتقلید مشهر.
ناصرخسرو.
هرکه او از پس تقلید همی خواند
مر مرا، خود ز پسش رفتن نتوانم.
ناصرخسرو.
بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ور نه
مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا.
ناصرخسرو (دیوان ص 28).
تو چون موری و این راه است همچون موی تو تاری
مرو زنهار بر تقلید و بر تخمین و بر عمیا.
سنائی.
عابدی درسبیل تقلید منکر حال درویشان بود وبی خبر از درد ایشان.
(گلستان).
به تقلید کافر شدم روز چند
برهمن شدم در مقالات زند.
(بوستان).
عبادت به تقلید گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است.
(بوستان).
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر این تقلید باد.
مولوی.
از ره تقلید آن صوفی همین
خر برفت آغاز کرد اندر حنین.
مولوی.
زانکه تقلید آفت هر نیکوئیست
گر بود تقلید اگر کوه قویست.
مولوی.
پی تقلید رفتن از کوریست
در هر کس زدن ز بی نوریست.
اوحدی.
نگویمت که بزر باش حامی اشراف
که آن بمذهب من هست تیره وجدانی
ولیک گویمت ازامر چون خودی بگذر
مباش بندۀ تقلید اگر نه حیوانی.
کمالی.
، (اصطلاح فقه) فتوی مجتهدی را عمل کردن. عمل کردن عامی بدانچه مجتهد اعلم در مسائل شرعی فرعی فتوی دهد. مقابل اجتهاد، کاری کردن که دیگری کرده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بازی و تمثیل مضحک کسی یا کاری. (یادداشت ایضاً).
- اهل تقلید، مقلد و نقال ومسخره و مکار. (ناظم الاطباء).
- ، اهل نفاق، (ناظم الاطباء).
- تقلیدچی، بازیگری که اداهای مضحک دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تقلید کسی را درآوردن، بکسی باز خمانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، چیزی درگردن ستور قربانی درآویختن به جهت علامت هدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شمشیر حمایل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پرداخت دین. (از اقرب الموارد) ، رها کردن و اصل آن واگذاشتن شتر است در چراگاه که مهار آن بگردنش افکندن که بهر صورت که بخواهد برود. سپس درباره کسی گویند که پند نپذیرد ناچار او را بخود واگذارند، یقال: للشیخ اذا افندقلد حبله فلایلتفت الی رأیه . (از اقرب الموارد) ، نفاق و دورنگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تقلید
متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
فرهنگ لغت هوشیار
تقلید
((تَ))
گردن بند به گردن انداختن، پیروی کردن، کار به عهده کسی گذاشتن
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
فرهنگ فارسی معین
تقلید
پیروی، دنباله روی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
فرهنگ واژه فارسی سره
تقلید
ادا، مقلدی، مقلدگری، پیروی، دنباله روی، پیروی کردن، تبعیت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تقلید
تقليدٌ
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به عربی
تقلید
Imitation, Impersonation
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تقلید
imitation, usurpation d'identité
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تقلید
taklit
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تقلید
شبیه سازی، تقلید
دیکشنری اردو به فارسی
تقلید
نقل
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به اردو
تقلید
অনুকরণ , অনুকরণ
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به بنگالی
تقلید
kuiga
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تقلید
नकल , प्रतिरूपण
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به هندی
تقلید
모방 , 흉내 내기
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به کره ای
تقلید
模倣 , なりすまし
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تقلید
חִקוּי , הִתְחַזּוּת
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به عبری
تقلید
tiruan, peniruan
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تقلید
การเลียนแบบ
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به تایلندی
تقلید
imitatie
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به هلندی
تقلید
imitación, suplantación
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تقلید
imitazione, personificazione
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تقلید
imitação, personificação
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تقلید
模仿
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به چینی
تقلید
imitacja, podszywanie się
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به لهستانی
تقلید
імітація , наслідування
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تقلید
Nachahmung
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به آلمانی
تقلید
имитация , подражание
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
Conformist, Imitative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
конформист , подражающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
Konformist, nachahmend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
конформіст , імітуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
konformista, naśladujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
墨守成规者 , 模仿的
دیکشنری فارسی به چینی