جدول جو
جدول جو

معنی تقلیب - جستجوی لغت در جدول جو

تقلیب
برگردانیدن، وارون کردن، دگرگون کردن، وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر
تصویری از تقلیب
تصویر تقلیب
فرهنگ فارسی عمید
تقلیب
(تَ بَ بُ)
نیک بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برگردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باژگونه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجۀ تقلیب رب.
مولوی.
من از این تقلیب بویی می برم
بدگمانی می رود اندر سرم.
مولوی.
بی خبربود آنکه آن عقل و فؤاد
بی زتقلیب خدا باشد جماد.
مولوی.
و از جملۀ حیلت اکره بر مساح یکی آن است که زمین را تقلیب کرده باشد و بازگردانیده و او در آن سوگند راستگو بود. (تاریخ قم ص 110) ، پشت چیزی به سوی شکمش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بدل کردن حرفی را به حرفی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تقلیب
باز گونه کردن، دگراندن دگر کردن زیر و رو کردنباژگون کردن، دیگرگون کردناز حالی بحالی در آوردن، بدل کردن حرف بحرف دیگر، بازگوئی، دیگرگونی، جمع تقلیب
فرهنگ لغت هوشیار
تقلیب
((تَ))
دگرگون کردن، وارونه کردن
تصویری از تقلیب
تصویر تقلیب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقریب
تصویر تقریب
نزدیک کردن، نزدیک گردانیدن، نزدیک بودن
نوعی دویدن اسب، یورتمه، نوعی راه رفتن اسب که سوار را تکان بدهد، خبب، چهارنعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغلیب
تصویر تغلیب
چیره گردانیدن، چیره ساختن، غلبه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
از روی کار دیگری کاری انجام دادن، در فقه در امور شرعی و عبادات از مجتهدی پیروی کردن، گردن بند به گردن انداختن، کاری به عهدۀ کسی انداختن
فرهنگ فارسی عمید
جمع کردن مال و باز داشتن آنرا از دیگری و بمعنای پر کردن و لبریز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیب
تصویر تالیب
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلیب
تصویر تهلیب
موی بر کندن، نکوهیدن، دشنام گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقیب
تصویر تلقیب
پاچنامه دادن بر نام نهادن لقب دادن،جمع تلقیبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقالیب
تصویر تقالیب
جمع تقلیب، زمان گشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبیب
تصویر تقبیب
خشکیدن، کبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
نزدیک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقشیب
تصویر تقشیب
آلاییدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیب
تصویر تقصیب
مرغولاندن گیسو (مرغول جعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلیب
تصویر تغلیب
غلبه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیب
تصویر تعلیب
علف دادن به ستور و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشرویی روی در هم کشیدن روترش کردن گره به پیشانی زدن، ترشرویی، جمع تقطیبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیل
تصویر تقلیل
اندک کردن، اندک گردانیدن، کم قرار دادن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
نبهره منسوب به تقلب هر چیز که بوسیله تقلب ساخته شود. جنس قلب قلابی مغشوش: سکه تقلبی زعفران تقلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیب
تصویر تصلیب
بردار کردن، کشیدن بدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویب
تصویر تقویب
زمین کنی زمین کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلیب
تصویر تطلیب
به مولش خواستن (مولش مهلت)
فرهنگ لغت هوشیار
از بن کندن بر کندن از بیخ بر کندن قلع کردن ریشه کن ساختن، ریشه کن سازی، جمع تقلیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیص
تصویر تقلیص
همیشگی نمودن در رفتارو روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیس
تصویر تقلیس
دف زدن، خوشخوانی، پیشباز از کسی با خواندن و پایکوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقیب
تصویر تلقیب
((تَ))
لقب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلیل
تصویر تقلیل
((تَ))
کاهش دادن، کاستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلیع
تصویر تقلیع
((تَ))
از بیخ و بن برکندن، ریشه کن ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
((تَ))
گردن بند به گردن انداختن، پیروی کردن، کار به عهده کسی گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلبی
تصویر تقلبی
ساختگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
پیروی، دنباله روی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقلیل
تصویر تقلیل
کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره