جدول جو
جدول جو

معنی تقعیث - جستجوی لغت در جدول جو

تقعیث
(تَ بَنْ نُ)
از بیخ برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشعیث
تصویر تشعیث
در علم عروض حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنان که از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن به جایش بگذارند و آن را مشعث گویند، پراکنده کردن، پراکنده کردن چیزی، دور کردن، غذا کم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقعیر
تصویر تقعیر
مقعر ساختن، گود کردن، صیحه زدن، صدا درآوردن از بیخ حلق
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
پراکنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). پریشان کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور کردن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دفع کردن و راندن از کسی. (از اقرب الموارد) ، نکوهیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به نیکی رسانیدن کسی را، خوردن مقدار کمی از طعام، آوردن شاعر تشعیث را در شعر خود. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) آن است که فاعلاتن را مفعولن کنند و در این تغییر عروضیان را اختلاف است. بعضی گفتند که عین انداخته اند فالاتن مانده است مفعولن بجای آن نهاده اند و بعضی گفته اند لام انداخته اند فاعاتن مانده است مفعولن به جای آن نهاده اند. زجاج که یکی از ائمۀ نحو و لغت بوده است می گوید: پیش من بصواب نزدیکتر آن است که گوئیم فاعلاتن را خبن کرده اند فعلاتن بمانده است آنگه عین را ساکن گردانیده اند فعلاتن شده است، مفعولن بجای آن نهاده اند ازبهر آن که ما را در بحر کامل تسکین متحرک دومین از فاصله، معهوداست و هیچ جایگاه خرم وتد در میان جزوی نداریم و مفعولن چون از فاعلاتن خیزد آن را مشعث خوانند یعنی ژولیده و آشفته گردانیده. (المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 38). و رجوع به تعریفات جرجانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ مْ مُ)
بند کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نیک راندن ستور را، درشتی کردن در سخن، فحش گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درشتی کردن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، الحاح کردن بر غریمه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَنْ نُ)
خدمت کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ دُ)
قبه دار شدن سم اسب مانا به قعب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، دور درشدن در سخن. (تاج المصادر بیهقی). به تک رسانیدن سخن را و به مغ سخن رسیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تقعیر سخن، یعنی بیرون آوردن کلام از انتهای حلق، یقال: ایاک و التقعیب، ای تقعیر الکلام. (از اقرب الموارد). رجوع به تقعیر شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
کم و سیری آب خوردن شتران. (منتهی الارب). کمتر از سیری آب خوردن شتران. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وِ بَ)
فراهم آوردن، بازداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشعیث
تصویر تشعیث
دور کردن، غذا کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقعیر
تصویر تقعیر
گود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقعید
تصویر تقعید
خدمت کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقعیر
تصویر تقعیر
((تَ))
گود کردن
فرهنگ فارسی معین