تقطقط (تَ بَلْ لُ) بر سر خود رفتن، فرو افتادن دلو، گام نزدیک نهادن و شتافتن، در جهان رفتن: یقال تقطقط فی البلاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ادامه... بر سر خود رفتن، فرو افتادن دلو، گام نزدیک نهادن و شتافتن، در جهان رفتن: یقال تقطقط فی البلاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا