جدول جو
جدول جو

معنی تقصیردار - جستجوی لغت در جدول جو

تقصیردار
(اَ سَ)
گنهکار و مجرم و عاصی. (ناظم الاطباء). تقصیرکار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحصیلدار
تصویر تحصیلدار
کسی که مامور جمع کردن طلب ها و درآمدهای یک اداره یا بنگاه است
فرهنگ فارسی عمید
(دا)
مقصر و آنکه دارای گناه و تقصیر باشد و آنکه سهو و غفلت کرده باشد. (ناظم الاطباء). تقصیردار
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جمعکننده مالیات. (ناظم الاطباء). نوکر مخصوص ادارۀ مالیه که مالیات وصول میکند. این لفظ جدیدالاستعمال است و در زمان مشروطۀ ایران پیدا شده. (فرهنگ نظام) : اسناد خرج دفتری و مفاصای صاحب جمعان و تحویلداران و تحصیلداران و تعلیقجات مناصب جزو و کل به مهر وزراء اعظم رسیده. (تذکرهالملوک چ 2 ص 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تقصیر. تقصیرها و گناهها. (ناظم الاطباء) :... انابت مفید نباشد نه راه بازگشتن مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقصیرکار
تصویر تقصیرکار
آنکه تقصیر دارد: (درین کار همه تقصیرکاریم)
فرهنگ لغت هوشیار
باز ستان بخته، شمارگری محصل مالیات مالیات بگیر جمع کننده مالیات و مقرری ها، محاسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیر کار
تصویر تقصیر کار
مانیده ویناسمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیرات
تصویر تقصیرات
گناهها
فرهنگ لغت هوشیار
خطاکار، مقصر
متضاد: بی گناه، مبرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توت نر که از برگ هایش برای تغذیه کرم ابریشم استفاده می شود
فرهنگ گویش مازندرانی