جدول جو
جدول جو

معنی تقرؤ - جستجوی لغت در جدول جو

تقرؤ
(تَ)
فهمیدن، پرستیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنسک. (اقرب الموارد) ، فقیه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
بیزار شدن از چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بیزار شدن. (زوزنی) (ترجمان علامۀ جرجانی). خود را از چیزی بیزار داشتن. (قطر المحیط). رجوع به تبرا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیش آمدن زن شوی را و انداختن ذات خود را بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و ازهری گوید که این مصحف تفیؤ است. (از اقرب الموارد) ، برانداختن از گلو و قی کردن به تکلف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دلیر کردن ودلیر شدن. (از زوزنی). رجوع به تجرء و تجرئه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پنهان شدن از چیزی جهت فریب دادن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان شدن از صیدی برای فریفتن آن. (از اقرب الموارد). پنهان شدن صیاد از صید برای فریب دادن آن. (المنجد) ، دست ظلم دراز کردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تطاول و تجبر بر کسی. (المنجد). تطاول و تجبر و تکبر بر کسی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَوْ وُ)
مروت جستن. (زوزنی). مروت طلبیدن بنقصان و عیب: فلان یتمرؤ بنا، یعنی، مروت می طلبد بنقصان و عیب ما، به تکلف مردمی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک پخته شدن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکسته شدن چارپا از سرما. یقال: هراء الماشیه فتهرأت. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد). رجوع به تهرئه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءُ)
به حنا رنگ کردن ریش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سخت سرخ شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تقنئه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَلْ لُ)
فرومایه و خسیس شمردن حسب کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ طِ ءَ)
بند کرده شدن زن جهت استبراء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تقرئه شود، بیرون آمدن از حیض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آوردن چیزی را اندک اندک، برگزیدۀ مال گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، موافقت کردن جای کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موافق کردن بر مکان پس اقامت کردن در آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رُءْ)
مقرو. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا