جدول جو
جدول جو

معنی تقرفص - جستجوی لغت در جدول جو

تقرفص
(تَ)
به جامه در پیچیده شدن پیر زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تزمل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ قَ فِ)
عجوزی که به جامه درپیچیده شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تقرفص و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ترنجیده گردیدن و درکشیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقبض. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ طُ)
بیکدیگر درآمدن چیزی. و درآمیخته گردیدن و مشتبک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ رُ)
بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پاره پاره کردن خمیر را و دانۀ تلخه برکندن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن خمیر را جهت پهن کردن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترنجیدن و گرفته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقبض، مانند تقرعف. (از اقرب الموارد). رجوع به تقرعف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَطْ طُ)
پوست واشدن ریش. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تازه شدن سر ریش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجمع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَ فِ صَ)
عجوز به جامه درپیچیده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا