جدول جو
جدول جو

معنی تقذح - جستجوی لغت در جدول جو

تقذح
(تَ بَ ش شُ)
بدی برانگخیتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ ءَکْ کُ)
گشاده نمودن ناقه پایها را جهت کمیز انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَبَ لُ)
سر برداشتن. (زوزنی). سر برآوردن شتر و بازایستادن از آب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَبْ)
واگذاشتن آب را بعد از سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سر برداشتن از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کم از سیرابی خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کراهیت داشتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی). پلید شمردن کسی را و کراهت داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پلید داشتن. (غیاث اللغات). پلید داشتن و شمردن کسی را و کراهت داشتن. (آنندراج). ناخوش داشتن کسی را به علت پلیدی وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آماده شدن بدی را برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بسیارشاخ گردیدن گیاه و پراگنده افتادن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ تُ)
ریمناک گردیدن زخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مکیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تهی گاه برآمدن از سیری. (تاج المصادر بیهقی). آماسیدن و برآمدن تهیگاه از سیرابی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: شرب حتی تمذحت خاصرتاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متهم کردن کسی را بگناهی که او مرتکب آن نشده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَوْ وُ)
ریم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریمناک گردیدن جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). التقیح، در گفتار پزشکان بدو معنی آید یکی آنکه در هر موضع استعمال شود. و آن فراهم آمدن ورم است بخاطر مدت و دیگر آنکه برای بیماریهای ریوی استعمال شود و مقصود پر شدن فضای بین سینه وشش است از قیح یا در هر دو جانب یا در یک جانب. (ازقانون ابوعلی سینا، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
باریدن ابر. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَوْ وُ)
ورزیدن در شهرها در سال قحط. (منتهی الارب). بی اندازه ورزیدن و کسب کردن در سال قحط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریمناک گردانیدن زن جامۀ خود را و به نظافت خود و جامۀ خود نپرداختن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تذقح
تصویر تذقح
متهم کردن کسی را بگناهی که او مرتکب نشده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبذح
تصویر تبذح
باریدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلذح
تصویر تلذح
دهان آب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرح
تصویر تقرح
آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقیح
تصویر تقیح
ریمناکی
فرهنگ لغت هوشیار